کوتاهش😐

کوتاهش😐

امیر

حرف اولم این بود: چرا عکسمونو هنوز تو هایلایت اد نکردی؟ حالا اون موقع چون گروه جزوه رو پاک کردم عصبانی بودی، الان برو اد کن دیگه😐


حرف دومم این بود که: یه چیزی که هم من هم مسلم ازش ناراحتیم اینه که ترم تموم شد ولی تو و رضا ما رو دعوت نکردین خونتون😤 حالا خونه رضا شلوغه، ولی خونه تو بعضی وقتا خالی میشه مث دیشب یا اون شبی که بچه‌ها خونه حافظ بودن. اون موقعا چرا نمیگی من و مسلم بیاییم؟ جاکش اینهمه شما اومدین ما هم دوس داریم یه بار بیاییم دیگه. دیشب که مسلم استخر بود من تنها بودم میگفتی بیام پیش تو و رضا😑 مسلمم خیلی وقتا پیش من گله میکنه چرا امیرحسین تابحال دعوتمون نکرده؟ طفلک اصلا خونتونو ندیده (الان نمیخوام دلیل بیاری و بحث کنی، فقط ببین تا شنبه شبی هست خونتون خالی باشه ما بیاییم یا نه؟)


و حرف سومم این بود که من خیلی دوس دارم با تو و رضا همخونه باشم چون رضا خیلی فانه و من با اینکه دیر خندم میگیره ولی ۹۰ ٪ رضا خندمو درمیاره. تو هم از هر لحاظ عشقمی❤️ باید یه جوری پوریا رو دک کنی😐 دوتا چیزو بگو به من. اول اینکه محراب کجا میره؟ دوم اینکه توی ۹۰ نفر همکلاسی یه نفر نیس که باهاش همخونه شه؟ الان خونه داشته باشه یا از خوابگاه بیاد ترم بعد؟؟

اخه میدونی دوتا مسئلس.

یکی اینکه اگه تو و پوریا و رضا باشین، شاید اونا دوشنبه تعطیل باشن ما سه شنبه. یه روز تا شب پوریا تنهاست، یه روز تو و رضا. بعدشم یه شب تو و رضا میخوایین تا ۱ النگ باشین یا بیایین خونه بنی بخوابین، اون وقت پوریا تنها میمونه و دردسر میشه باز. باید همش اسیرش باشین😐

مسئله دوم اینه من سال اول به این امید با مسلم سر کردم که قراره بابا مامانم بیان گرگان. بعد که کیرم کردن، تنها چیزی که باعث شد کله کیری نشم این بود که سال دوم با تو و رضا خونه بگیرم، آخه خیلی سخته که اینهمه از خونوادم دورم و ماهی یه بار میبینمشون. شما اگه همخونم باشین اون غمو میشوره میبره. چون همش میگیم و میخندیم و کیییف میکنیم با هم. انصافا جو پرنشاط تر و صمیمی تری درست نمیشه تا جو بین شما و پوریا؟ واس همین میگم ببین میشه پوریا رو یه جوری بفرستی بره؟؟؟ اگه نمیشه خب مشکلی نیست داداش، من یه آپارتمان با دوتا واحد خالی پیدا میکنم. ولی اونجوری تو و رضا و پوریا میرین یه واحد، من و مسلم یه واحد. فرق نداره عملا. اگه بتونی کلا پوریا رو دک کنی خیلی بهتره

Report Page