🐨🐨

🐨🐨

Hana

Part 1

چند روزه ،چند روزه حس میکنم کسی یا چیزی بهم نگاه میکنه یا هم تعقیبم میکنه نمیدونم برای چی این حس مزخرف رو دارم.

عین هر روز از شرکت زدم بیرون ورفتم به کافی شاپی که دقیقا سرکوچه ای که شرکت بود قرار داشت.اینبار قهوه تلخ سفارش دادم.ولی یه چیزی داشت اذیتم میکرد.سنگینی نگاه های کسی...

به اطرافم نگاه کردم اما همه سرشون توکار خودشون بود اصلا انگار کسی منو نمی‌دید...

بيخيال فنجون قهوه رو برداشتمو شروع به نوشیدن کردم.ولی خیلی اذیتم می‌کرد حس سنگینی نگاه کسی...

بيخيال لب‌تاپ رو باز کردم و مشغول کار شدم.نمیدونم چقدر گذشت اما هوا دیگه تاریک شده بود. وسایلامو جمع کردم و راهی خونه شدم. هوا خیلی تاریک شده بود ومحله ماهم اکثر اوقات سوت وکور بود.این اواخر هم اکثرچراغای کنار خیابون خراب شده بودن و روشن نمیشدن.فظای ترسناکی شده بود اما من مجبور بودم از اون کوچه عبور کنم وبه خونم برسم.وقتی رسیدم به کوچه یه نفس عمیق کشیدم وبه راهم ادامه دادم. وسط راه از پشت کسی دستشو گذاشت جلوی دهنم و منو محکم کوبند به دیواری که کنارم بود.خیلی ترسیده بودم و به وضوح داشتم لرزش پاهامو حس میکردم.

 آروم کنار گوشم لب زد:آروم باش کوچولو اگه آروم باشی به تو هم خوش میگذره اما اگه آروم نباشی زنده موندنتو نمیتونم تضمین کنم.

با شنیدن این جمله ترسم چند برابر شد.تو دلم همش خدا خدا میکردم که چیزی که بهش فکر میکردم درست نباشه اما...

اون‌یکی دستشو گذاشت روی شکمم وآروم تا روی بهشتم کشید همینکه دستشو گذاشت روی بهشتم تقلا هام بیشتر شد.

کنار گوشم آروم اما با لحنی خشن لب زد:نه دیگه نشد تقلا نکن چون فایده ای نداره.

همزمان همون دستشو از روی بهشتم برداشت و به سینه هام چنگ زدو بعد از تموم شدن حرفش شروع به میک زدن وگاز گرفتن گلوم که یه هو یه چیزی محکم خورد تو سرش دستای اون مرد شل شدکه سریع خودمو از بغلش بیرون کشیدم اما نتونستم خودمو کنترل کنم و محکم افتادم روی زمین یه مرد به اون مردی که بهم داشت تجاوز می‌کرد درگیر شده بود اما اون کی بود؟

اونقدر اون مردرو زد که فکر کنم خودشم خسته شد.اومد سمتم که ازترس مچاله شدم وهق هقم بلندتر شد.آروم با صدایی که بهم آرامش رو تزریق می‌کرد گفت:آروم باش همه چیز تموم شده فقط میخوام ببرمت یه جای امن

بعد از اینکه آرومم کرد.یکی از دستاشو زیر زانوهام واونیکی دستشو هم گذاشت پشت کمرم واز روی زمین بلندم کرد و به سمت ماشین خودش برد.یه ماشین مشکی شاسی بلند بود.سوار ماشینم کردو اول بهم از داشبورد ماشین یه بتری آب داد که حالم بهتر شد.وبعدبه سمت خونه خودش روند.معلوم بود که عصابش خیلی خورده.سوالای زیادی توی سرم بود اما جرعت پرسششون رو نداشتم.همین که رسیدیم خونه‌ی اون مرد ...




ادامه دارد...

کافی شاپی که آ.ت رفته بود.
ماشینی که نامجون آ.ت رو سوار کرد.




Report Page