💌💌

💌💌

Hana

Part 2

برای همین تصمیم گرفتم درمورد این رفتارش ودلیلش تحقیق کنم چندباری سعی کردم از زیر زبونش بکشم بیرون اما نتونستم.برای همینم امروز قراره برم طبقه بالا البته رفتنش برای من ممنوعه اما حس کنجکاوی من خیلی قوی تر از این حرفاست.

آروم آروم از پله ها رفتم بالا طبقه آخر اینجا سه تا اتاق داره شانسی اتاق آخری رو انتخاب کردم که فهمیدم درش قفله.

_:اه بخشکی شانس...

دردوم رو انتخاب کردم که باز شد.چه اتاق قشنگی یه تخت دونفره داشت برام عجیب بود چون معلوم بود اینجا اتاق جیهوپ نیست معمولا جیهوپ از تم دارک خوشش میاد یه بار اومدم بالا البته ،قبلا ،که تنبیه بدی هم شدم اونبار رفته بودم تو اتاق جیهوپ .تخت سفیدی داشت که کنارش یه صندلی مشکی داشت...

دیوار هایی که به رنگ یاسی نمیدونم چرا اما تقریبا اینجا همه چیز یاسیه.رنگ مورد علاقه من...

بیخیال این موضوع شدم و رفتم به سمت تخت که روی پا تختی نامه ای دیدم.برداشتمش وشروع به خوندن کردم.

نامه ای که روی پاتختی بود.

_:باورم نمیشه یعنی من تنها باقیمانده خاندانم...

+:بله بانوی جوان

با صدای جیهوپ که حالا به من تعظیم کرده بود به خودم اومدم.الا متوجه میشدم دلیل سختگیری هاشو اون درواقع داشت ازم محافظت می‌کرد. 

بی‌اختیار رفتم سمتش و بغلش کردم.جیهوپ هم اولش شوکه بود اما بعد آروم موهامو نوازش کردو روی موهامو به آرومی بوسید. با اینکه محافظم بود ولی این چیزی از احساساتم نسبت بهش کم نمی کرد ومن عاشقانه دوستش داشتم.



تمام🌹


اتاقی که آ.ت رفت توش


اتاق جیهوپ


Report Page