:))

:))

hyun's hair

سونگمین: مامااااننننن باورم نمیشه جونگین میخواد جواب بدههههه.....من میرم لباس سفارش بدم


فلیکس : هیششش اروم باش تو چرا مثل من اینقد عجولی فعلا صبر کن ببین عروس خانم چی میگه


و دوباره از چهارچوب در اشپز خونه هیونین رو دید زدن

*********

هیونجین : (اوکی باید تمامش کنم) جونگین میخواستم راجبه جوابت ازت بپرسم


جونگین با دهن پر : امممم...راجبع چی هیونگ؟؟ 


و همزمان که یه لغمه گنده دیگه برمیداشت با چشمای درشتش به هیونجین خیره شده بود


هیونجین : همین دیگه....همین که....عروس ننم میشی یا......جونگ چیشددد


هیونجین همزمان که پشت جونگینو میزد براش شیر تو لیوان ریخت تا اون لغمه گنده که تو گلوش گیر کرده بود راحت تر بره پایین

(جونگین بچم خفه شددد 😐😂)


جونگین :اخخخخ دلم....


هیونجین : خوبی....حالا خوبه قبلان ازت پرسیده بودم چرا هول کردی


جونگین : اممممم....خوب هیونگ..... فقط تشنج نکن خوب؟


هیونجین سر جاش نشست با اعتماد به نفس کامل چاییشو میخورد : هه.....منو تشنج؟؟؟ کوچولو من نیاز به آمادگی ندارم بدو به هیونگت بگو چیشده


جونگین : خیلی خوب..... فقط خواستم بگم منم دوستت دارم.......ولی دیدم نیاز به اماده سازی نداره دیگه 


هیون : اره خوب من همیشه واسه هر چیزی آماده...........چی؟


#############


فلیکس: اینو بده بهش


سونگمین گردن هیونجینِ بیهوش شده رو گرفت و سعی کرد جوشونده دارویی که فلیکس داد رو تو حلقش بریزه 


سونگمین : خدایاااا الان سه ساعته بیهوشه حتی یه انگشتشم تکون نداده حالا چه خاکی به سرم بریزم


جیسونگ : وای خیلی خنده دار بود دیدین چطوری کف اشپز خونه پخش شد


چانگبین : من دلم واسه این میسوزه که اینقد نقشه کشیدیم واسه کمک به این دراز حالا اینجا واسه ما غش و ضعف کرده


چان : چرا راجبع بچم اینجوری حرف میزنین.....خا یکم حساسه 


سونگمین : ولی دیگه نه در این حد......وایسین ببینم نکنه رفته تو کما....خدایاااا منو ببخشششش


جیسونگ : یه دقیقه ساکت شین اینجوری که شما دورش نشستین تا الان نمرده خیلی حرفه


جونگینم با قیافه پوکر اون گوشه نشسته بود و چیزی نمیگفت


فلیکس : جونگین تو بیا یه معجزه ای بکن شاید درست شد


جونگین : دارم فکر میکنم نکنه تو انتخابم اشتباه کردم


سونگمین : نه دیگه نشد همینو باید بپذیری و باهم زندگی کنین من کلی زحمت کشیدم


چانگبین : این الان مرده ببریم یه جا خاکش کنیم


مینهو : راست میگه الکی داریم خودمونو خسته میکنیم


فلیکس : چی میگین شما دوتاااا

سونگمین : بسه تمامش کنین کمک کنین بزاریمش تو اتاق 


###########


بعد چند ساعت ، هیونجین درحالی به هوش اومد که روی تشک توی اتاق دراز کشیده بود 

و بعد از چند ثانیه سر جاش نشست و چند دقیقه به جلو زل زده بود تا ویندوزش بالا بیاد 


هیونجین : اوکی من کیم اینجا کجاس زن و بچم کجان :///....... ویت ویت.....گاااادد جونگییییینن


و با سرعت هرچه تمام تر به سمت در هجوم برد و با شدت بازش کرد


هیونجین با داد : جوونگیییبننننننن


جیسونگ : یا جد سادات جه خبرته


چان درحالی که فلیکسو روی پاهاش نشونده بود و میخوابوندتش : ساکت باش احمق داد نزن......ببینم حالت خوب شد پسرم؟؟؟


هیونجین : این همه تناقض در عرض چند ثانیه واقعا عجیبه....


چان : ساکت باش فلیکس خوابه


هیونجین : جونگین کجاست کارش دارم


چانگبین : شما وقتی که غش کردی و مثل زیبای خفته روی تشک من خوابیده بودی جونگین رفت یکم به کامی غذا بده 


هیونجین : چیی منو غش؟؟....اشتباه متوجه شدی حتما


سونگمین : اره ما نتونستیم متوجه بشیم که وقتی داشتیم یک ساعت تمام سر و صورتتو آب میزدیم بفهمیم که خوابیده بودی


هیونجین : خاک به سرم.....حالا چیکار کنم تمام ابهتم ازبین رفت


سونگمین : من گفته بودم تو یه سیب زمینی دراز بیشتر نیستی حالا انکارش کن


هیونجین : الان بهم بگین کجاست خودم همه چیو درست میکنم قول میدم


چانگبین : تو اشپزخونه پیش مینهوئه هووییی یواش تر برو


دیگه معطل نکرد و بدو بدو به سمت اشپزخونه حمله ور شد ، تا جونگین درک کنه که چه خبره و چه اتفاقی افتاده ، تو اتاق بین هیونجین و دیوار درحال له شدن شدن بود


در این لحضه همه بچه ها به در حمله کردن و گوشاشونو به در جسبوندن 


مینهو از پشت در : اهای دراز....کمک اشپزمو پس بده وگرنه از شام خبری نیست


هیونجین در رو قفل کرد و خودشو به جونگین نزدیک تر کرد


مینهو هم محکم در میزد و داد و فریاد میکرد و کمک اشپز عزیزش رو میخواست


هیونجین : خوب کوچولو....امروز صبح به هیونگت چی گفتی


جونگین که تازه ویندوزش بالا اومده بود با یاد آوری اتفاقات امروز صبح و غش کردن هیونجین بلند زد زیر خنده و هیونم با قیافه پوکر نگاهش میکرد


هیونجین با یه حرکت جونگینو روی تخت انداخت و روش خیمه زد


هیونجین : حالا واسه میخندی اره؟


جونگین که شوکه شده بود و خندش بند اومده بود به هیونجین خیره شده بود 


جونگین : امممم...نه هیونگ....یعنی چیزه...خوب هرکسی....ممکنه غش کنه عیبی نداره....هه هه :)


هیونجین : هوووممم....اره درسته.....حالا ممکنه من اون لحضه واسه این که صبحانه نخورده بودم حالم بد شده باشه


جونگین خودشو نگه داشته بود تا دوباره نخنده ولی موفق نبود 


هیونجین : الان نشونت میدم بچه


و شروع کرد به قلقلک دادن جونگین و جونگینم تا میتونست میخندید تا جایی که خنده هاش به جیغ تبدیل شد 


چانگبین : هوووییییی هیون داری چه غلطی میکنی باهاش


چان : اینجا دیواراش عایق صدا نیست پدصگ یکم اروم تر کارتو انجام بده


فلیکس : سونگمینم به ارزوش رسید :)


سونگمین : هعییی فکرشم نمیکردم یه روز بتونم دوتا کرکس عاشق رو به هم برسونم......احساس مادرانه ی خوبی دارم


جیسونگ : واااییییی یادم رفت تو اتاقشون دوربین بزاررممم

######


هعییییی اینم تمام شد


مرسی از کسایی که نظر دادن و کسایی که نظر ندادن 😂😴


دوستون دارم ابر کوچولوهای من مراقب خودتون باشین

Report Page