.
19🌸🌸🌸
🌸🌸
🌸
#عروس_قراردادی
#پارت_19
بعد کتفم رو فشرد .
_حالت بهتر شد میریم واحد من تا فردا صبر کن تا یه کم قوت بگیر و من یه پرستار گیر بیارم وقتایی که نیستم یکی باشه تو خونه که...
بین حرفش رفت و دلخور صورتم سمت پنجره ی بازی که شب پرستاره و آرومی رو نشون میداد گرفتم .
_بگو پاسپان می خوای... توام می ترسی من بی کس و کار یه چیزی ارزشمند از خونه ت بلند کنم و...
انگشتش رو روی لب گذاشت . بااخم تشر زد :
_هیچی نگو...
دهنم باز شد که بابت حرف نسنجیده ای که زدم دلیلی بتراشم . که ازم فاصله گرفت و کنترل صداش بالا رفت :
_فقط صدات رو ببر... من خر من احمق بهت اعتماد نداشتم الان اینجا بودی؟! نبودی... ؟ به والله علی نبودی... الان کف خیابون یا بیمارستان ولت می کردم بدون دردسر...
ناخوان نگاهش کردم .
_کف خیابون؟
پفی کرد و دهنش رو بست . انگار که حرف ناخواسته ای از دهنش در رفته که نباید میزد یه جوری با اخم و تخم به صورتش ست کشید که خیر خیر نگاهم کرد .
_چته حالا؟
دستم رو زیر سرم جک زدم :
_موندم چطوری تونستی منو خام خودت کنی که با این اخلاق سویت ولت نکردم .
ابروهاش همزمان بالا رفت . نیمچه لبخندی بهم زد :
_دخترا عاشق اخلاق مردا نمی شن عاشق چیزای دیگه می شن...
نگاهش رنگ شیطنت گرفت و نیشخند زد.
_من عاشق چیت شدم؟
با موزی گری سمتم اومد :
_خودت بهتر می دونی...
شاخک هام جنبید و بعد وقتی معنی مثبت هیجده ای حرفش رو گرفتم گر گرفته توپیدم :
_تو خیلی وقیحی...
که یکی به در زد .