╔═.⋆.══════════╗

╔═.⋆.══════════╗

᭨ Naughty᭨

Luna

زیام فور اور:]

دماغشو از گردن مردونه لیام فاصله داد و این سری مقصد پیرسینگ ش روی لاله گوشش و صداش توی گوشش بود 


زین: سنگ های زینتی به دستم رسیده 


بعد با یه فاصله روی میز لیام نشست و ادامه داد "قدم "بعدی چیه قربان؟


لیام به صورت زین نرم زل زد موهاشو از صورتش با یه حرکت کنار زد مثل خودش زمزمه کرد "کارم با تو تمومه "


بعد از جاش بلند شد . صدای رینگتون تلفونش باعث شد

به دیزاینری که براش فایل صوتی فرستاده بود گوش بود

دیزاینر: سلام آقای پین فضای محراب  آماده شده فقط باید بریم تا گلها روبان ها و همه چیزای دیگه رو با سلیقه مادمازل الینور تطبیق بدیم


پوزخندی زد اون برای مسخره کردن الینور بهش میگفت مادمازل اما اون پسر با تعلل در حرف زدنش به زبان انگلیسی نشون میداد که واقعا فرانسوی منظور خاصی نداره


بعد از تمام شدن حرف پسر فرانسوی تل کارتیر از توی کشاب مرتب سیلوریش در آورد روی پایه زین گذاشت 


با رفتنش عطر همیشه مست کنندشو توی صورت زین مبهوت کوبید


 ( این کلمه شاید دیگه خیلی کلیشه ای بشه اما لعنتیا دوستم دیروز این بهم گفت من از ذوق مردممممم چون می‌گفت دلم واسه عطرت تنگ شده 🥺 پپسسسس پلیز تصور کنید...)


لیام عینک مشکی رنگشو روی چشماش گذاشت کت مشکی رنگش توی تنش درست کرد با ساعت چهار میلیون دلاریش که برقش روی مچ تتو خورده ظریف مردونش چشم هر کسی میخکوب خودش میکرد

ایپدشو به دست منشیش داد

تا به دست الینور برسونتش و بازم زین انقدر محوش شده بود که حواسش نبود کی اون عینک و ایپد توی دستای لیام جا گرفته


لیام بدون اینکه متوجه باشه داشت واسه زین یه شو اجاره میکرد شو ای که باعث میشد زین نفسای تندشو توی اون اتاق خالی آزاد کنه لباشو درحد پاره شدن گاز بگیره 


 برای آخرین بار چشمش توی موهای بلندتر شده لیام قفل شد بدن گر گرفتش روی میز قرار گرفت

به تل کارتیر طلایی رنگی که روی پاهاش قرار گرفته بود نگاه کرد 

زین: هدیه دومت خیلی دوست دارم پین


روی موهای مشکی رنگش قرارش داد بعد از آروم شدن ضربان قلبش از روی میز پایین پرید به راجر زنگ زد


زین: هی راج سنگ رو به جایی که میگم بفرست و مراقب باش هیچ اتفاق فاکی واسشون نیوفته


راجر: باش زی به لی سلام برسون 


زین : اویزون الدنگ گم شو صدای نحستو ببر


...............................


دو دقیقه بعد زین روی صندلی خودش نشسته بود و منتظر بود که راجر بهش مسیج بده بگه که سنگ ها سالم به دست پین رسیده


داشت بدنشو مهمون خواب عصرونه میکرد که نور گوشیش پلکای تازه بهم گره خوردشو باز کرد 


با حرص به پیام راجر که می‌گفت تمومه نگاه کرد اما عکسی که دقیقا جلوی چشماش باز شد 


باعث شد یک ضرب از جاش بلند بشه فاکی رو مقطع زمزمه کنه 


حس ضعف کل بدنشو گرفت پوست برنزشو مثل گچ سفید کرد

 زبونش گرفته بود نمیدونست چی بگه 


راجر از پشت از لیامی که بازوشو بالا آورده بود انگشتای بلند سکسیشو توی موهای همیشه مرتبش میکشید دسته گل های پئونی آلاله رز صورتی ملایم آبی تیره رو با دست دیگش به دست گرفت بود تا به دیزاینر بگه کجا قرارش بده ؛ عکس گرفته بود

با کپشنه: "نمیخوای به رئیس هات سکسیت سلام بدی؟

.براش فرستاده بود

زین میتونست صورت بی روح لیام تو اون فضای سفید ببینه اما یه چیزی عجیب تو صورت بیروحش می‌درخشید یه چیز جدید که تاحالا شاید ندیده بودتش


نفس های حبس شدشو سعی کرد آزاد کنه. دستای یخ زدش سنگینی گوشیو تحمل نکرد تلفن روی تشک کاناپه افتاد 


نفس های عمیقش کمی از حال خرابشو بهتر کرد به سختی به میز کنارش چنگ زده اسنیکرزی که نصفه بود خورد 


حالا میتونست سرپا وایسته اما اون توپ بازوی لیام اون چشمای بسته شدش اون ژستش.. زین میتونست براش بمیره


آنقدری سرگرم بود که یادش رفت به راجر جواب بده


از اتاق بیرون پرید تا به تایم ناهار برسه هرجور شده بود باید اونم می‌رفت تو اون مکان خصوصی باید یه کاری میکرد حتما باید الینور دعوتش میکرد باید

!دعوتش میکرد



.................


بعد از یک ساعت کار کردن حالا می تونست اسم اونجا رو تالار بذاره

تمام پنجره ها قدی شده بودند و با پرده های حریر سفید و صورتی تزیین شده بودند 


فضای باز باغ با فضای نورگیر داخلی خونه تالار نیم دایره پله دار رو مکانی و روشن و دل باز می کرد و باعث می شد هر چیزی به زیبایی بدرخشه

محراب پر از ؛گل و و روبان های ظریف اکلیلی شده بود. همون جور که نامزد الینور دوست داشت

اما یه چیزی این وسط کم بود؛ گل ها در همه جا به چشم میخوردند روبان ها سرجاشون قرارع گرفته بودند تا هرچه ظریف تر دور گل های پیچیده بشن

 پرده ها با مروارید ها آراسته شده بودند 

پروانه های بلوری دور محراب قاب گرفته بودند 

اما بازم کمبود چیزی احساس میشد


لیام: هری ؟ مکسنس؟


(خب خب به هزا سلام بدید ) 


اون پسره فرانسوی که موهای گوجه ایش با کش های آبی بسته بود پیرهن مشکی مخملش که یه طرف شونش بیرون بود طرف دیگش با کش لباس پوشیده شود بود آستین های گشادی داشت دکمه هاش از تلاقی قسمت باز شونش قسمت پوشیده شونش قرار گرفته بود


بدو بدو سمت لیام رفت. اون دیزاینر جالبی بود اما هنوزم مخالف بود این پسر بچه کارارو انجام بده 


چرخی به چشمام داد وقتی بعد از سه دقیقه بالاخره مکسنس با شمعدون های الماس اصل المانی جلوش ظاهر شد

به هری اشاره زد تا با مکسنس شمعدون ها رو توی جای درست قرار بدن


Liam:


درونی بسیار از بانو الینور ممنون بودم که به خودش زحمت داده بود حداقل دیوار ها کف پوش هارو حاضر کنه


بعد از لمس کردن چشمای خستم تونستم راحت تر لم بدم بلاخره در عرض ۲ روز جریان ازدواج الینور سر تهش هم اومده بود


هرچند این مشکل من نبود اگر ده روز هم طول می‌کشید . هر کسی مثل من فرز(؟) مرتب نیست بتونه اون دختر کوچولوی از خود راضی سربلند بکنه


با خستگی روی صندلی که مخصوص‌خودم بود تکونی خوردم عینکمو در آوردم تا از درد چشمام کم کنم.  از روی ادب به هری تعارف زدم که روی صندلی بشینه تا باهم نوشیدنی بخوریم مکسنس به سرعت خدا فزی کرد رفت چون کارای دیگه داشت 


به چشمام چرخی دادم فقط جای صندلی ها خالی بود عروس داماد . حسی که می‌گفت یه چیزی کمه رو نادیده گرفتم قهومو چشیدم


هر چیزی ک الینور گفته بود وجود داشت این حس من کاملا بی ربط بود . فردا عروسی برگزار میشد خلاص بعدش میتونستم یه مرخصی حسابی از اون زنیکه بگیرم هرچند دلم واسه کار تنگ میشد باز به شرکت سر میزدم- چون عادت به کار کردن داشتم به دستور دادن -

اما بد نبود یکمم الینور کوچولو سختی بکشه


.....

سلام سلاممم همگیی سلاام زندگیی سلاامممم بیاید مثل پاستیل خرسی های خوب بهم نظر بدید . که پارت بعدی عروسیهههه سمژپینسمسمسنثمبمی حالا دست دست الینور شوهرش دادم رفت 💙🍭✨صاری اگه ادیتش خوب نبود *-*

Report Page