.

.

18

🌸🌸🌸

🌸🌸

🌸

#عروس_قراردادی

#پارت_18


_دکتر گفته جای نگرانی نیست... پاش اینجا نشین بیدار شد میگم صدات بکنن !



صدای لطیف زنی میان سال روی شن ایم خط می انداخت . پلکام کم جون روی هم لغزید.


_برم کجا پوران خانم ؟ ندیدی بابا چی گفت... در ثانی من پام از این اتاق بره بیرون اون بیرون کلی آدم نشستن که به خودی خود این دختر بی آزار رو اذیت کنن... 


صدای آرشاویر خش داشت و مشخص بود از چیزی دلگیره . زنی که متوجه شدم پورانه.. و لابد از خدمتکارای قدیمی عمارت باز گفت  :


_اون بنده خدا هم چیز بدی نمی گیه، اگر صبوری کنی هم اش رو میخوری هم زبونت نمی سوزه پسرم... پاشو ماشالله! من برم یه چیز گرم و مقوی درست کنم بدم خانمت جون بگیره! 


صدای عقب رفتن صندلی کنار شنیدم بعدم دستی که روی پیشونیم بود نا پدید شد . 


_باشه... فقط... فقط این کمالی اینا هنوز اینجان؟ 


پوران هم هن هن کنان آخ و اوخی کرد و سر پا شد. از درز بین چشمام هیکل فربه ش رو دیدم... مادر نرگس همون دختر کلفته ست که هم اسم منه ! 


_نه رفتن فقط قرار شد تا حال نرگس خانم خوب شد برای صیغه ی مرحمیت خبرشون کنم تا خطبه تون هم خودش بخونه . مثل اینکه آقا رو هم راضی کردن کوتاه بیان و شما رو تو منگنه نذاره... 


آرشاویر ابروهاش رو بالا انداخت و غر زد:


_بابا ما که از مردم خوب حرف شنوی داره... حرف مردم سنده مال من و این دختره اندازه یه شبدر هم ارزش نداره .


چند قدم توی اتاق گام برداشت که چشمام رو با ناله باز کرد و سر دردناکمو گرفتم .


_آرشاویر...


پورون اون همزمان سمتم برگشتن .


_جانم! 


دستم از سرم جدا کرد و نگران روم خم شد  :

_چی شده عریزم؟ سرت درد می کنه ؟


دلم میخواست به حال خودم زار بزنم. چشمام بستم و بغضی که توی گلوم بود رو با هوم نگه داشتم و نگذاشتم اون به بیچارگی پی ببره. 


_پوران قرصایی که دکتر داده بود کجاست ؟ برو بیارشون... به جنب ! 



خیلی بده آدم به کسی که باعث دل شکستگی‌شه اینجوری محتاج باشه!


موهای پریشونم رو ناز کرد .


_ببینمت... نرگس عزیزم با من حرف بزن ؟ جای دیگه ت هم درد می کنه ؟


چشمای براق از اشکم رو باز کردم و سری به نشونه ی اره تکون دادم .


چشماش مشوش توی صورتم دور خورد :

_کجا ؟


دسته ش رو گرفتم و بین قفسه ی سینه م گذاشتم بعد با صدای دور رگه در مقابل چشمای گشاد شده ش پچ زدم :


_قلبمم درد میکنه.. دارویی... دواییی... چیزی داری بدی حالم خوب بشه ؟


چشماش رو بست و نفس گرمش رو توی صورتم کلافه پوف کرد .


دستمو عقب کشیدم اما اونا اینکار رو نکرد... و در عوض گفت :

_متاسفم، بابا یه خورده با من درگیره اگر بابت تست دلخوری اما حق نداری مثل بی وفا ها بذاری بری  ، مشکلتون می گفتی باهم حلش کنیم .


نگاه خیره و سکوتم رو که دید دست لرزونش سمت سینه م منحرف شد و

Report Page