••••
Leetelma
در اون قصر زیبا و سلطنتی، دو شخص به عنوان قدرت مطلق شناخته میشدن. حرف اونها حرف آخر، تصمیم اونها تنها راه ممکن و رابطهی اونها خاص و غیر قابل توصیف بود.
درب اقامتگاه امپراطور کیم باز و پارچههای حریری مردی که واردش میشد، روی زمین کشیده شد.
تا رسیدن به امپراطور، نگاهش خیره به اون و لبخند روی لبش بود. با فاصله ازش ایستاد و سر به تعظیم خم کرد.
- خوشحالم بعد از مدتها شانس دیدار دوباره داشتم امپراطور کیم.
سر بالا اورد و نگاه برق افتادهاش روی امپراطور مشکی پوش رو به روش خیره موند. لبخند روی لبش جاخوش کرد و صدای گوشنواز کیم بالاخره به گوشهاش هدیه داده شد.
- قرار بر این بود که مدتی رو توی طبیعت سپری کنی و انرژی از دست رفتهات رو برگردونی اما چارهای جز تقاضای دیدار مجدد نداشتم.
گوشهای جونگوک، مرد سفید پوش و زیبارو و شاید فرد مورد علاقهی امپراطور کیم در این قصر، تیز شد و ابرو گره زد.
- اتفاقی افتاده امپراطور؟ تنش رو در قصر حس میکنم.
امپراطور، اهی سر داد و از تختش بلند شد و ایستاد. دو پلهی پایین تخت رو کنار گذاشت و رو به روی جونگوک ایستاد. رو به روی تک جادوگر قصرش... کسی که خیلی از جنگ ها رو با کمکش پیروز شد.
دست از پشت گره زد و از فاصلهی کم به صورت جونگوک خیره موند.
- انگار که حضور در طبیعت باعث زیبایی چند براری تو شده.
جونگوک، نگاهش رو به دست امپراطور کیم داد که به سمتش میومد و موهای قهوهای رنگ و بلندش رو به پشت گوش میفرستاد.
- همینطوره امپراطور؟
- نفس گیره.
لب تر کرد و باز هم دست امپراطور رو با نگاه دنبال کرد که به سمت دیگهای از موهاش کشیده شد.
- این تنش برای چیه جونگوک؟ این تنش در قصر چه دلیلی داره؟
موهای ابریشمی جونگوک توسط دست امپراطور که روی گیرهاش قرار گرفته بود یکباره باز شد و تمام اون ترههای قهوهای رنگ کنار صورتش فرود اومدن.
- دلیلش اینجاست جونگوک! اینجاست جادوگر ماهر من.
موهاش دوباره اسیر دستهای امپراطور و به پشت گوشش هدایت شدن.
- تمرکزم رو از دست دادم امپراطور...
دست کیم، پایین تر اومد و زیر چونهاش قرار گرفت. نوازشش کرد و انگشت روی لبهای نرم جادوگر قصر کشید.
- دلیلش دلتنگی شدید منه. دلتنگی امپراطور این کشور بزرگ که انتظار تو رو میکشید. طبیعت ارامش بیشتری از آغوش امپراطورت داشت؟
جونگوک، با لبخند سر به مخالفت حرکت داد. اعترافات زیبای امپراطور کیم به تک جادوگر قصرش، همیشه باعث لرزیدن قلبش میشد.
طولی نکشید که لبهای اسیر یک رقص شدن. رقصی که لبهای امپراطور دعوتش کرده بودن.
تخت بزرگ امپراطور کیم و دو قدرت مطلق سفید و سیاه پوش... تنها افراد حاضر بودن و صدای دربهای اقامتگاه به گوشهاشون رسید که توسط مامورین بسته شدن.
امپراطور کیم باید این دلتنگی و تنش رو توسط جادوگر قصرش رفع میکرد. جونگوک تنها چارهی این حال بود!