,,

,,


دست های بزرگ پسر روی شکمش میشینه و به عقب هلش میده.

چشم های ترسیدش رو به در اتاق استراحت میده و سعی میکنه دوست پسر احمقش رو از خودش دور کنه.

"فاک بهت یکی میبینتمون."

با زمزمش، پوزخندی گوشه لب مینگیو شکل میگیره. این بیشتر پسر رو تحریک میکنه و باعث میشه از زیر باسنش بگیره و اونو روی میز بنشونه.

وونوو چنگی به شونه مینگیو میزنه و اخم میکنه. میدونست تا چیزی که میخواد رو بدست نیاره بیخیال نمیشه پس دستاش رو سمت یقه پسر میبره و با کشیدنش سمت خودش، لباشون رو روی هم میکوبونه.

بلافاصله، بوسه خیسی رو شروع میکنن.

وونوو مطمئن بود اگه یکم دیگه ادامه بدن تحریک میشه پس سعی میکنه پسر بزرگتر رو کنار بزنه ولی موفق نمیشه.

ناله ریزی از بین لبهاش در میره و واقعا خودش رو لعنت میکنه چون پوزخند لعنتی ای که روی لبهای مینگیو مینشینه رو کاملا حس میکنه.

با باز شدن یهویی در، هردو عقب میکشن.

پوزیشن ضایع، موها و لباس های بهم ریخته و لبهای خیسشون کاملا گویای وضعیتی که داشتن بود.

دختر، لبش رو میگزه و با معذرت خواهی ای اتاق رو ترک میکنه.

اخمی بین ابروهای وونوو شکل میگیره.

آبروش رفته بود.

این اصلا برای وجهه مدیرعامل شرکت خوب نبود.

"فاک بهت مینگیو."

با حرص میگه و از روی میز پایین میاد.

دستمو به موهاش میکشه و به دوست پسرش که سعی داشت کمکش کنه بی توجهی میکنه‌.

"بعدا بیا دفترم. قراره تنبیه شی جناب کیم."

Report Page