🛎

🛎


مصطفی شاهزاده محبوب شعرا و مقتول پدر.


شاهزاده مصطفی مهمترین و از جملۀ مطرح‌ترین شاهزاده¬ها و جانشینان است؛ به نحوی که در تمام دوران¬ها از وی یاد می¬شود و در دوران خود نیز بسیار شخصی صاحب نفوذ و با شخصیت بوده است. مرگ شاهزاده در زمان حیات پدرش به شکل یک انقلاب در سطح مرثیه¬خوانی ظهور کرد. این مرثیه¬ها به شکل بسیار عظیمی در سلطنت سلطان سلیمان مطرح می¬شدند و ما را به این فکر هدایت می¬کنند که این شاهزاده تا چه میزان در میان شعرا و فضلای عصر خویش مطرح بوده است. 

شاهزاده به سال 1515(920ه.ق) در شهر مانیسا به همان سالی که جدش در چالدران بر صفویان پیروز شد به دنیا آمد. وی نه تنها در عصر شبابش بین سربازان و شعرا محبوب بود، بلکه در قلب پدرش نیز جایگاه ویژه¬ای داشت. سلطان بسیاری از اوقات خویش را در کنار مصطفی می¬گذراند. به نحوی که می¬توان گفت زندگی در سنجاق¬بیگ مانیسا در کنار خاصگی سلطان، ماه¬دوران و شاهزاده مصطفی، یک زندگی عاشقانه و کامل به دور از ناملایمات و خشونت¬های درباری بود. مصطفی در قلب پدرش جای داشت و در بسیاری از مراسلات که بعدتر نیز بین پدر و پسر در جریان بود از جایگاه پرمحبت مصطفی نزد سلطان آگاه می¬شویم؛ «نور دیدۀ انجمن» و «نور حدیقۀ مکان» از جملۀ مهم‌ترین خطاب قراردادن فرزند توسط پدر تاجدارش بود.

مادر شاهزاده، ماه دوران خاتون نیز شاهزاده را آنگونه که باید پرورانده بود. به دیگر سخن این شاهزاده تنها سرمایه دوران وی بود؛ عمیق‌تر از این مسئله، نکتۀ مورد توجه ما دورانی است که شاهزاده فارغ از هرگونه حب و یا بغض پدر در سایۀ محبت وی زندگی می¬کرد. سلطان سلیمان پیوسته از محبت خویش شاهزاده را سیراب می¬کرده است؛ در یک نمونه از نامه¬ای که به عنوان وصیت¬نامه خطاب به شاهزاده مصطفی نوشته شده است، ما اوج این محبت و نصایح پدری را مشاهده می¬کنیم.

کسب کمال کن که عزیز جهان شوی                                     کس بی¬کمال هیچ نیرزد عزیز من 

این بیت به زبان فارسی برای شاهزادۀ محبوب سلطان نوشته شده است. به نحوی که از متن آن بر¬می¬آید وصیت¬نامه به سالی نوشته شده که شاهزاده در اوان جوانی برای سنجاق¬بیگی مانیسا به آنجا روانه شد. در وصیت نامۀ نوشته شده به سال 1534 (940ه.ق) پی می¬بریم که سلطان علیرغم تصور غالب مبنی بر کینه¬توزی با پسرش چنانکه به شکل محرز در ادبیات بعد از مرگ شاهزاده متبلور شد، به پسرش اعتماد و امید بسیاری برای سلطنت داشت و همواره وی را تشویق به آموزش برای حکمرانی می¬کرد. 

کسی به کردن مقصود دست حلقه کند

که سینه تیر بلاها سپر توانی کرد

من رام العلا به غیر کد

اضاع العمر فی طلب المحال 

در هنگام بحث پیرامون حیات شاهزاده مصطفی اخص توجه مورخین به طریقۀ تعامل وی با پدرش در سال‌های پایانی است. وانگهی محبت و توجه پدرش از نظر دور می¬ماند. شاهزاده به هر روی در سنین پیری پدر تاجدارش از نظر افتاد و علل زیادی بر آن شرح شده است که در این مقال، مقام بحث آن نیست. به سال 1546 (953ه.ق) شاهزاده دیگر در مانیسا حضور ندارد. انتقال او به آماسیه که بسیار از مرکز سلطنت دورتر از مانیسا بود را می¬توان از جمله شرایطی دانست که با تکیه بر آن می¬توان گفت که وی از چشم سلطان افتاده بود.

در رابطه با قتل شاهزاده مصطفی محقق، به آن نحو که بتوان یک نظر قطعی به سان بسیاری از مورخین غربی در دست داشتن خرم ¬سلطان در قتل شاهزاده مصطفی تحت¬تأثیر سفرنامه¬نویسان ارائه شود، موافق نیست. نقل کردن توطئه¬ی خرم آن هم در این سطح به غیر از سخنان عوام استانبول که از طریق سفرنامه¬نویسان غربی روایت شده سندیت دیگری ندارد. اگر عمیق‌تر بنگریم، چنانچه پیشتر نیز مطرح کردیم با کشته شدن شاهزاده مصطفی خیل اشعار در رثای وی سروده شده است و در بسیاری از آنان شخص شاه نیز مقصر شناخته می¬شود. یعنی دسته¬ای از شعرا وجود دارند که به شکلی علنی از مرگ شاهزاده زاری می¬کنند اما سخنی از نقش این همسر سلطان سلیمان به میان نمی¬آورند. 

با دیدی عمیق‌تر نسبت به شرح تاریخ آل¬عثمان و اینکه زنان به شکل رسمی در تاریخ¬نویسی ایشان وارد نمی‌شوند، می¬توان روایات سفرایی نظیر بوسبک را تک روایتی از این داستان نامید. با این دید می¬توان خرم را مسبب تحریک و تشویق سلیمان برای قتل پسر دانست و خود بوسبک نیز از معدود کسانی است که بسیار نزدیک به حادثه در دربار سلطان حضور دارد. این سفیر در ادامۀ نظردهی خود راجع به قتل شاهزاده بیان می¬کند که به سبب تحریک خرم ¬سلطان و سنگدلی سلطان سلیمان را بوده است و او را سلطانی می¬داند که از قتل هیچ کسی اِبایی ندارد.


برای این عدم اهمیت و قصی¬القلب شدن سلطان، مثال¬های فراوانی می¬توان از نحوۀ رفتارش با نزدیکترین حلقه¬های عاطفی وی ذکر کرد. او خود دستور قتل وزیر و شریک دوران نوجوانی و جوانی خویش ابراهیم پاشا پارگاهی را صادر کرد. ابراهیم در عین¬حالی که پیوند نزدیکی با خاندان داشت و خدیجه¬سلطان خواهر سلطان در عقدش بود، دوست نزدیک سلیمان به شمار می¬رفت که وی نیز توسط سلطان کشته شد. از این روی نظر بر آن است که فارغ از هرگونه تأثیرپذیری از دیگران برای تصمیم به قتل فرزند، سلیمان به تنهایی می¬توانسته برای کشتن فرزندش مسئول باشد.

Report Page