,,

,,


چشم هاش روی پسری که با مهارت و هماهنگ با ریتم آهنگ بدنش رو تکون میداد قفل شده بود.

نمیتونست نگاهش رو از تندیس زیبای جلوش بگیره.

"اون کیه؟"

"اون؟ پارک جیمین. یکی از سونبه های آکادمی رقص مدرنه. سنش کمه ولی کلی خیلی معروفه. کارش عالیه و هماهنگی بدنش هم بی نظیره. هوبه هاش میپرستنش."

متوجه ادامه صحبتای پسر کنارش نمیشه چون لعنت! اون الهه داشت نگاهش میکرد.

سعی میکنه مثل همیشه خونسردیش رو حفظ کنه ولی پسرکی که جیمین معرفی شده بود، از استیج پایین میاد.

لباساش کاملا برای تمرین راحت و آزاد بودن همین باعث میشد ترقوه ها و گردن زیباش توی دیدش قرار بگیره.

موقعی که دنسر، جلوش قرار میگیره، بالاخره به خودش میاد.

"شما باید کیم تهیونگ باشین درسته؟"

ابروهاش بالا میپرن ولی تایید میکنه.

"پیانو اون گوشست میتونید پشتش بشینید و قبل شروع برنامه اصلی تمرین کنید."

لبخند پسر و چروکی که کنار چشم هاش ایجاد میشن، تیر خلاصی برای قلب فلک زده کیم تیهونگه.

تا پایان نمایش، انگشت هاش روی کلاویه ها حرکت میکردن ولی چشم هاش به دنبال الهه ای بود که تازه باهاش آشنا شده بود.

درست زمانی که به خودش میاد، متوجه میشه که با پسرک، توی سالن و درست روی استیج تنها ایستادن.

خب، این میتونست اولین و آخرین شانسش باشه پس تمام جرئتش رو جمع میکنه تا جلوی پسر به ایسته و درحالی که نگاهش رو به چشم های تیله ایش میده، زمزمه کنه.

"به عشق تو نگله اول اعتقاد داری؟"

Report Page