,,

,,


دست هاش رو روی زانوهاش قرار میده و به پسری که جلوتر ازش حرکت میکرد خیره میشه.

"یکم آروم تر لطفا.. دیگه نمیتونم بدوام."

پسری ک از موقع ورودش به زندگیش لبخند های زیباش رو ازش دریغ نکرده بود، کمی جلوتر ازش ایستاده بود. دست هاش رو داخل جیب شلوار کرمی رنگش فرو بره بود و نور خورشید روی صورت درخشانش سایه انداخته بود.

"هی پارک جیمین، اگه میخوای آرزوت رو برآورده کنم باید کاری که راضی بشم. شرطمون یادت رفت؟"

پسر کوچیکتر بالاخره صاف می‌ایسته و دستاش رو اینبار به کمرش میزنه.

فاصلشون کمی زیاد بود بنابراین مجبور بودن داد بزنن.

حقیقتا هنوزم باور نمیکرد پسری که فقط چندقدم ازش دور بود یه پری آرزو بود و قرار بود آرزوش رو برآورده کنه.

جیمین خواسته های زیادی داشت ولی وقتی پسری که خودش رو 'هوپ' معرفی کرده بود رو میدید همه اونها از ذهنش پر میکشیدن.

صدای دریا توی گوشاش میپیچید و نسیم خنگی پوستش رو لمس میکرد.

همه چیز زیادی رویایی به نظر میومد؛ مخصوصا امیدی که وارد زندگیش شده بود.

"حتی اگه اون آرزو این باشه که تا ابد مال من باشی؟"

نگاه تو چشمای پسر رنگ عوض میکنن.

نمیتونست دقیقا بگه چی تو ذهنش میگذره.

بعد از دقایق طاقت فرسایی پسرک بالاخره به حرف میاد.

"قبولش میکنم. براش شروع میتونی هوسوک صدام کنی."

Report Page