,,

,,


"دو دقیقه اون لعنتی رو ول کن مین. اومدم اینجا که با تو وقت بگذرونم بعد تو از صبح سرت تو اون گوشی کوفیته."

پسر کوچیکتر با حرص میگه و باعث میشه لبخندی روی لب های جیمین شکل بگیره. موبایلش رو خاموش میکنه و اون رو روی قسمتی از تخت که خالی بود پرت میکنه.

دستش رو روی رونش میکوبه و یه تای ابروش رو بالا میندازه.

"بیا اینجا."

اخمی بین ابروهای کوک شکل میگیره. خودش رو روی بدن پسر میکشونه و کامل روش خیمه میزنه.

"اوه پس بالاخره بیخیالش شدی نه؟"

یه تای ابروی پسر بزرگتر بالا میپره و دستش رو زیر سرش میذاره.

پوزخندی گوشه لبش میشینه.

خب، انگار دوست پسرش افکار خوبی تو ذهنش نداشت پس جیمین هم میتونست همراهیش کنه.

"امروز نوبت توعه که به فاک بری پس چرا اون بالایی هوم؟ اوه، نکنه میخوای برام راید بری بیبی؟"

"اگه تو اینطور میخوای، چرا که نه."

با تموم شدن حرف پسر کوچیکتر، لباهاشون با هیجان روی هم کوبیده میشن و زبون هاشون برای به دست آوردن کنترل بوسه با هم مسابقه میدن.

دستهاشون برای کندن لباس های هم بلند میشه و طولی نمیکشه که تکه های پارچه به اطراف اتاق پرت میشن.

انگشت هاشون با کنجکاوی روی بدن همدیگه کشیده و سعی بر کشف بدن دیگری داشتن.

در آخر با ورود دیک پسر بزرگتر توی مقعد کوک، شهوت زبونه کشیده توی وجودشون رو به خاموشی میره.

اتاق بوی سکس میگیره. ناله هاشون بین بوسه های شلختشون خفه میشه.

جونگکوک بدون توجه به دردی که از برخورد مداوم باسنش به لگن تیز دوست پسرش، توی بدنش پیچیده بود به راید کردن ادامه میده تا زمانی که هردو بالاخره کام میشن.

پسر کوچیکتر، بدنش رو روی جیمین میندازه.

بعد از دقایقی که هردو کمی آروم میشن، جیمین میتونه زمزمه دوست پسرش رو کنار گوشش بشنوه.

"یه راند دیگه؟ اینبار نوبت منه."

حقیقتا جیمین کسی نبود که بتونه به اون پسر احمق نه بگه.

Report Page