...

...




مشت محکمی به فک مرد زد و با خستگی بلند شد: اشغالا...بهشون اخطار داده بودم...

زخم گوشه لبش رو پاک کرد و ذره خونی که تو دهنش جمع شده بود رو، به بیرون تف کرد. با بی حسی راه میرفت تا به مقصد نا معلومش برسه. باید خودش رو خالی میکرد یا اونقدر مست میکرد که دعوا امشبش رو یادش بره. دعوایی که بین خودش و افراد پدرش رخ داده بود.

میدونست اون مرد به هیچ وجه ولش نمیکنه پس باید راهی اساسی برای فرار پیدا میکرد اما پیدا کردن این راه رو با دیدن بار مجللی در اونطرف خیابون، به فردا موکول کرد.

دستی به کت چرمش کشید و به سمت بار رفت. با نیشخند روی صندلی تک نفره نشست: یه ودکا 

بی حس گفت و با برگشتنش به صحنه رقصی که پر از ادم های مست و نیمه مست بود ، نگاه کرد. 

خیره به رقص اون افراد مست بود که متوجه شد یه نفر رو صندلی کناریش نشست. صدای بمش توجهش رو جلب کرد اما به سمتش بر نگشت.

ته: یه تکیلا...

جونگ کوک تمام کنجکاویش برای دیدن صاحب اون صدای بم رو کنترل کرد و اروم برگشت تا از ودکاش بخوره. یکم ازش خورد و همزمان اطرافش رو دید میزد که نگاهش به صاحب صدای بم کنارش افتاد. نیشخند روی لب هاش شکل گرفت: چه مستر هاتی...

اروم گفت اما تهیونگ شنید.اونم متقابلا با پوزخند ذره ای از تکیلاش خورد و زیر لب گفت: فقط هاتم؟؟

جونگ کوک که کمی شوکه شده بود از اینکه تون مرد صداش رو شنیده، پوزخند دیگه ای زد. اینبار تمام تیپ تهیونگ رو بررسی کرد و خیره شد به جامش: نه...بزرگم هستی...

تهیونگ از حرف مستقیم پسر کنارش ابرویی بالا انداخت. یکم دیگه از تکیلاش خورد: کجام بزرگه که چشمتو گرفته؟

و با تکخند به کوک نگاه کرد. 

کوم کل لیوان ودکاش رو سر کشید و بلند شد.اروم به ته نزدیک شد و کنار گوشش زمزمه کرد: دیکت...

و بی خیال به سمت پیست رقص رفت.

تهیونگ از لذت برخورد نفس پسر با پوست گردنش، چشم هاش رو بسته بود.با شنیدن حرفش نیشخندش عمیق تر شد. با دیدن جای خالی کوک، نگاهش به پیست رقص افتاد و تونست اونجا ببینتش.

با همون نیشخند مغرورش بلند شد و به طرفش رفت. 

از شت بغلش کرد و دست هاش رو دور بدنش حلقه کرد. نوک زبونش رو روی گردن کوک که از نظرش خیلی سفید بود، کشید : اونو از کجا دیدی؟

جونگ کوک لبش رو گاز گرفت و بین دست های تهیونگ چرخید تا روبه روش قرار بگیره. دستش رو روی عضو تهیونگ گذاشت و کمی فشارش داد: خیلی راحت میشه سایزشو حدس زد ...ددی

ددی رو با نیشخند گفت و منتظر واکنش پسر مقابلش شد.

تهیونگ دست هاش رو دور کمر کوک حلقه کرد و به خودش نزدیکش کرد. سرش رو برد تو گردنش: پس بزرگ دوس داری...

مک کوتاهی به پوست شیری رنگش زد و ناله تو گلو کوک رو شنید.

جونگ کوک دست ته رو به سمت عضو خودش هدایت کرد: اره... دوس دارم...نظرت درباره من چیه...ددی؟ 

تهیونگ چنگی به عضو کوک زد و مماس با لب هاش حرف زد: اسمت چیه بیبی خرگوشی...؟

جونگ کوک اروم خندید و دستش رو دور گردن ته حلقه کرد: جونگ کوک...از نظرت من یه خرگوشم مستر هات؟ 

تهیونگ لیسی به زخم گوشه لب کوک زد: هوم...مستر هات نه... ددی تهیونگ

جونگ کوک با ریتم اهنگ خودش رو به ته فشار میداد: ددی ته... پس توهم ببر من شو...

تهیونگ با نیشخند چنگی به پهلو کوک زد و بیشتر به خودش فشردش: میدونی که...ببرا خرگوشاشونو میخورن...

جونگ کوک سرش رو نزدیک تر برد و مماس با لب ته حرف زد: میدونم...

بدون حرف دیگه ای، لب هاشون رو بهم رسوند. تهیونگ اون لب های باریک اما شیرین رو مک میزد و لذت میبرد. مطمئن بود که به اون لب ها معتاد میشه.

غرق در بوسه عمیقشون بودن که تهیونگ چنگی به باسن کوک زد و ناله اش رو مابین لب هاش خفه کرد. سرش رو عقب کشید و دستش رو زیر پای کوک برد و بلندش کرد: قراره مال ببرت بشی...

جونگ کوک با لبخند و بدون توجه به این که ساعتی پیش در حال مشت زدن به افراد پدرش بوده ، سرش رو روی شونه تهیونگ گذاشت و منتظر موند تا کارت اتاقی در طبقه بالا رو بگیره.

لحظه بعد این کوک بود که بین دیوار راهرو و تهیونگ ، به خشن ترین نحو درحال بوسیده شدن بود . 

از اون اغوش و اون بوسه و مردی که به تازگی باهاش اشنا شده بود، لذت میبرد و ارامش میگرفت.

سرش رو برای تفس کشیدن عقب کشید. خیره تو چشم های تهیونگ حرف زد: فقط...برای یک شب...منو میخوای؟

ته سرش رو تو گردن جونگ کوک برد و بو کشید: اینجور که پیش میره...فکر کنم معتادت شدم...پس برای یه زمان خیلی طولانی میخوامت...

جونگ کوک لبخند ارومی زد: ولی ... بودن با من مشکلات خیلی زیادی داره ها...

ته: حلشون میکنیم...میریم دور از همه ی مشکلاتت...

لحظه بعد این جونگ کوک بود که بوسه خشن دیگه ای رو شروع کرد و تهیونگ در حالی که از مکیده شدن لب هاش لذت میبرد، در اتاق رو باز کرد و به سمت تخت رفتن. 

اولین شب از زندگی جدیدشون، داشت شروع میشد....


VKOOKWORLDD@

Report Page