...

...

MELO

نفس مظطرب و عمیقی که تأثیری مستقیم روی حرکات بدنش داشت رو بیرون داد و لحظه‌ای کوتاه روی قبل از باز کردن در حمام مکث کرد.

به آرومی دستگیره‌ی در رو پایین کشید و بدون ایجاد کوچک ترین سر و صدایی، پسر توی وان رو زیر نظر گرفت.

پسر که به نظر میومد کمی احساس معذب بودنش نسبت به اشیای خونه‌ی مرد ریخته باشه؛ درحال بازی با اردک کوچکی بود که خواهر زاده اش توی حموم خونه اش جا گذاشته بود. پاهای پوشیده با تتو‌های متعددش رو توی آب تکون می‌داد و به موج‌هایی که با این حرکتش ایجاد می‌شدند می‌خندید.


برای جلب توجه، توی مشت دستش سرفه‌ی آرومی کرد و قدم‌هاش رو با احتیاط روی کف لیز حمام گذاشت.

حتی با وجود دمپایی های پاش هم لیزی اون سطح احساس می‌شد.


لبخندی به پسری که درحال آب بازی بود زد.

به آرومی نگاهی به امگای جوان توی آب انداخت و برای دومین بار نفس عمیقی کشید.


بدون توجه به چیزی، روی سطح صندلی پلاستیکی ای که توی حموم بود نشست و پسر رو به آرومی صدا زد.


از دیشب تا حالا که اون پسر رو به خونه اش آورده بود، تا همین الان صبح هم درحال فکر کردن به این بود که چرا نمی‌تونه ازش دل بکنه.

لب‌هاش رو به هم مالید و دستش رو روی شونه‌ی خیس پسر گذاشت.

انحنای زیبایی که پسر به صورتش داد؛ می‌تونست اعضای داخل شکمش رو به هم بپیچه.

بعد از اتفاقی که دیشب بین اونها افتاده بود و با خبر شدن از هیت نصفه و نیمه‌ی امگا، می‌شد گفت رابطه‌ی دوستانه‌ای که داشتند وارد مرحله‌ی جدیدی شده بود.


تهیونگ به عنوان یک آلفا، می‌دونست که نباید بخواد امگای یک آلفای دیگه رو برای خودش داشته باشه.

در هر صورتی اونها گفت مقدر شده‌ی هم نبودند!

نمی‌دونست اصرار پسر روبروش برای مارک کردن تهیونگ چی می‌تونه باشه!

موهای خیس و مشکی پسر، روی پیشونی سفید و ابروهای تزیین شده با پیرسینگش ریخته بودند.

لب‌هاش به دلیل فرو رفتن های متعدد دندون‌هاش درونشون، قرمز تر دیده می‌شدند و دماغ کوچولویی که به تازگی هاله‌ی صورتی رنگی روش نشسته بود زیبایی‌ دیگه ای به روح فرشته‌گونه‌اش می‌بخشیدند.

نقش‌های مشکی رنگی که به طرح گل‌های رز بودند، از مچ دستش شروع و تا گردن مارک شده‌اش ادامه داشتند.

طرحی شبیه به طرح روی گردنش، روی رون‌ پاهای گندمی رنگش هم به چشم می‌خورد.

نگاهش ناخودآگاه به پایین و بعد به بالا کشیده شد، دستش رو به سمت صورت پسر برد و به آرومی لب‌های کوچکش رو لمس کرد.


یهویی بودن کارش باعثِ ترس و از جا پریدن پسر شد و جونگکوک بدون اینکه بخواد، با تکون خوردن دستش مقداری آب روی بدن پسر جلوش ریخته شد.


تهیونگ که از حس خیسی بد لباسش منزجر بود، لبخند آرومی زد و با حرص آب کمی روی صورت پسر ریخت.


جونگ‌کوک خنده‌ی بی‌صداش و رها کرد و همون‌طور که تلاش می‌کرد پشت به پسر بنشینه و بهش تکیه بده، سرش رو با تأسف تکون داد.


با خیالی راحت، سر خیسش رو به شونه‌ی مرد تکیه داد و در همون حالت، نگاهش رو به چشم‌های کشیده‌ی مرد داد.

حالتی که درش بودند، حسی رو درش بیدار می‌کرد که دیشب به طور کل حسش می‌کرد.


لب‌های پسر وسوسه‌انگیز به نظر می‌رسیدند، دست‌هاش به طور ناخواسته بین لب‌های سرخ امگا قرار گرفتند و فشار آرومی بهش وارد کردند.

با کمی پیش‌رویِ انگشتِ شست‌ـش، میتونست ماهیچه‌ی خیس و لغزنده‌ی درون دهان پسر رو روی انگشتش احساس کنه.

خنده‌ی آرومی کرد و بوسه‌ای روی پیشونی خیسش گذاشت.


- پسر خوب.



جونگ‌کوک که از شنیدن اون کلمه از بین لب‌های مرد خجالت زده شده بود، لبخند کوچکی‌ روی لب‌هاش نشوند و مکی به انگشت دست مرد زد.

به آرومی اون رو رها کرد و سر انگشت‌هاش رو روی صورت گندم‌گون پسر پشت سرش کشید.

به لطافت بال‌ زدن پروانه‌ای، نوک انگشت خیس و چروک شده از برخورد بیش از اندازه با آب رو روی ابروهاش کشید و با همون غمزه‌ای که پلک زدن‌های آرومش به رخ مرد می‌کشید انگشت‌هاش رو پایین تر آورد.

طی همین چند ساعتی که کنار هم گذرونده بودند، متوجه شده بود مرد روی چه نقاطی از بدنش حساسیت به خرج میده.

نمی‌دونست الان آلفای خودش کجاست و در حال انجام چه کاریه. ولی مطمئن بود این مرد، که با صدای بم و نرمش، بعد از انجام گرفتن هر کاری توسط امگای کوچک‌تر اون رو پسر خوب خطاب می‌کنه،‌ می‌تونه جفت مناسبی و از همه مهمتر آلفای مناسبی براش باشه.

Report Page