- ✉ -

- ✉ -

𝟏  

سلام جناب مرگ

دوباره مشکی هستم༆

منظورم رو درست متوجه شدی :)

و با همه قسپت‌های حرفت موافقم جز قسمت اول ؛ در مورد عشق و محبت و دوست داشتن خونوادم ؛


میدونی به نظر من دوست داشتن و عشق و محبتی وجود نداره...

شاید عجیب به نظر برسه اما نمیتونم این چند تا کلمه رو درک بکنم...

اینکه چطور امکان داره یکی رو همینجوری ، بی دلیل دوسش داشت ؟

یا اینکه بدون هیچ چشم‌داشتی بهش کمک کرد ؟

هیچ عشقی وجود نداره ؛

جز اینکه گاهی ما آدما از روی نیاز یا تنهایی به سمت یکی دیگه مایل میشیم ....

و وقتی کارمون باهاش تموم شد ، مثل یه دستمال دورش می‌ندازیم ....

مامانم همیشه میگه اگه به عشق اعتقاد نداری ، به سلول‌های بدنت نگاه کن که چطور تموم عمر ، با عشق زندگی رو بهت هدیه میدن ؛ 

اما من مخالفم ...

سلول‌های بدنم فقط یه ربات هستن که از قبل کاری رو که برنامه‌ریزی شدن ، انجام میدن ؛ همین !༄

این نظر منه ؛ خوشحال میشم نظر تو رو هم بخونم :)♡

-

درست میگی مشکی. عشق، یه سری فعالیت شیمیایی تو بدنه و وابستگی و عادت.

و عادت کردن، کاملا غیر ارادیه.

منم برام همیشه سوال بود که چجوری میشه بی دلیل،یه آدمو خیلی دوست داشت. با همه ایراد هاش.

جوابش فکر میکنم، وابستگی باشه

یا گاهی هم نیاز.

منم باهات تو این مورد موافقم.ولی میخوای اسم عشق و هرچی بذار. وابستگی یا عادت یا هر چی. بخاطر نیاز خودتم که شده، وقتی یکیشونو از دست بدی یا در معرض از دست دادنش باشی -خدانکنه

اون وقت خیلی ناراحت میشی.

با عشق؛مرگ•-•

𝟐

‌                         ‌ ‌‌‌  ‌

و هنگامی که جانی در حال جدایی، روحی در صف رهایی و وجودی در معرض ناوجودی نیست، مرگ به چه مشغول است؟

:))))))

مرگ گاهی، تا مدتی از دور به تماشا میشینه

به تماشای اون وجودِ در معرض ناوجودی.

و اگه چیزی درش دید. هر چیزی -هرچند کوچیک که هنوز میخواد زنده بمونه

اگه شده یه تیکه امید یا نفش یا آرزو

مرگ حق نداره روحشو جدا کنه.

شاید بعد اون، اون وجود زندگی راحتی نداشته باشه یا حتی به آرزوش نرسه.

ولی مرگ، فقط زمانی سر میرسه که تک تک اجزای وجودت آماده ش باشن.

شاید خودت فکر کنی آرزویی نداری یا هیچ تیکه ای از تو نمیخواد زنده بمونه

ولی اگه زنده ای، احتمالا به این خاطره که باید باشی.

پ.ن: البته منم درست نمیدونم.جوابشو شاید کسی که منو کنترل میکنه بدونه.

༄@deathiswritingyep ᭄

Report Page