><
cubجونگين بعد جشن فارغ التحصيليش تصميم گرفت كه اولين تتوش رو بزنه براي همين به رفيق فابش، چوي بومگيو گفت كه بياد و باهم برن پيش يكي از تتو ارتيست هاي معروف گانگنام كه همه به اسم دنيل ميشناسنش و اخيرا بين مردم كلي طرفدار پيدا كرده. استوديوي دنيل دقيقا كنار كلاب واي جِي ـه كه ظاهرا صاحب اصليِ كلاب هم خودِ دنيله. همه چيز عادي بود تا وقتي كه بعد يه هفته بومگيويي كه از سوزن ميترسيده و قرار نبود تا اخر عمرش سمت تتو بره اصرار كرده تا اولين تتوش رو بزنه
"هي جونگين، باهام مياي بريم كلاب واي جِي؟"
"كاري داري اونجا؟"
"آم چيزه، قراره تتوي جديد بزنم"
"چوي بومگيو تويي كه از سوزن ميترسيدي چيشده كه هر هفته ميري تتوي جديد ميزني؟" اينو گفت و جلوي بومگيو نشست
"وايسا.. نكنه..نه بابا مگه ميشه" به بومگيويي كه ساكت شده بود و انگار حتي نفس هم نميكشيد نگاه كرد "بهم نگو كه روي دنيل كراش داري"
"به نظرت اول ازش بخوام دوست پسرم شه يا مستقيم ببوسمش؟" اينو گفت و تو يه ثانيه از جلوي چشماي جونگين محو شد
دويد دنبال بومگيو و نميدونست داد بزنه يا بخنده كه رفيق احمقش از دنيل جِي معروف خوشش اومده "هي چوي بومگيو بيا اينجا ببينم اگه دستم بهت نرسه"