--

--

@CAFEVKOOK


درسته، شب برای همیشه موندگار و تاریکی تا ابد پایدار نیست.

اما اون اینجا ایستاده بود؛ حل شده در بازوان و آغوشی که سال های طول و درازی حسرتِ چشیدن و داشتنش و می‌کشید.

سینه ستبری که سرانگشت‌هاش تشنهٔ نوازشش بودن و حالا با بی‌طاقتی بزاقش رو فرو می‌برد تا همون انگشت‌ها برای دریدنِ پیراهنِ مشکیِ مردش پنجه تیز نکنن. باید تا آخرِ مراسم صبور می‌بود.

هرازگاهی نوک ورنی‌های تیز و براقشون با هم برخورد می‌کرد و برای هیچکدوم اهمیتی نداشت که قراره کفش‌های دامادیشون خراب بشه.

نه تا وقتی‌که هیچکدوم قصد چشم برداشتن از نگاه‌های اون یکی رو نداشت!


جونگ‌کوک به نرمی پهلوی همسر سفیدپوشش رو فشرد و از لابه لای فرهای درشتش که از کلاهش بیرون زده بود، به چشم‌های خجالت‌زده مرد با گستاخی زل زد.


نواختن گروه موسیقی تموم شده بود اما زوج جوان، همچنان به رقصیدن در آغوشِ هم ادامه دادن. مست از نوازش‌های کوتاه که گاهی با خشونت به پهلو و دست‌های همدیگه می‌نداختن و نشونه‌ای از طمعِ وصف ناپذیرشون برای فتح کردن بدن‌های هم، برای چند هزارمین دفعه بود!


جونگ‌کوک لحظه‌ای توقف کرد و با سرمایی که از حلقه فلزی‌ای که نشان مالکیتش روی انگشت چهارم تهیونگ بود و به جایی درست کنار گوشش برخورد می‌کرد، لبخند زد و به حرکاتِ همسرش مستانه نگاه کرد.

تهیونگ شاخه کوچک یاسی که کنار کلاهش بود رو برداشت و به پشت گوش مردش تکیه‌ش داد.


- هر چقدر هم که از نظر اطرافیان سرد و سخت باشی، برای من همیشه جونگ‌کوکِ عاشق پیشه‌ای هستی که چندین سال هرنوع شکنجه و درد متحمل شدی. برای همچین شبی که در کنار هم یکی شدن قلب‌هامون رو جشن بگیریم.


جونگ‌کوک تو گلو خندید و کمی سرخم کرد تا پیشونیش رو به پیشونی کوتاه پسرکش تکیه بده.

نفسی گرفت و درحالی که سعی درآروم کردن ضربان‌های تند قلبش که به راحتی از روی پیراهن و کتش مشخص بود، رو به لب‌های تب‌دار تهیونگ زمزمه کرد:


- تو به من قدرتِ جنگیدن دادی تهیونگ. قدرت و اعتماد به نفسی به من دادی که نه تنها با مخالف‌هامون بلکه می‌تونم با تمامِ دنیا روبه‌رو بشم.


یاس کوچکی که روی جیب کوچک کتش بود رو برداشت و با گلبرگ‌هاش، لب‌های لطیف و سرخ تهیونگ رو قلقک داد.

تهیونگ با حس خوش‌آیند و لرزشی که درونش ایجاد شد، کمی تکون خورد و خندید.


- تو آدم امن منی جونگ‌کوک؛ کسی که از همه دنیا بهش پناه می‌برم.


جونگ‌کوک مست از نگاهِ خماری که به چشم‌های عاشقش نگاه می‌کرد و جملاتی که روحش رو نوازش میدادن، کمی گردنش رو کج کرد و قبل از لمس لب‌های معشوقش، با نفس‌های تب‌دار و گرمش به روی پوست نرم و حساسِ صورتش از نفس‌های تند و بی‌وقفهٔ همسرش که متقابلاً به روی گونش پخش می‌شد، استقبال کرد.


- قلب من برای ادامه به تو نیاز داره ته. مثل نیاز ماهی به آب.


در کسری از ثانیه، صدای مکیده شدن لب‌هاشون و حل شدنِ دوبارهٔ رو‌ح‌هاشون در هم، میون صدای آتش‌بازی و ترکیدنِ مُنَوَرها و فواره‌های رنگی آتش و صدای همهمهٔ اطرافیان گم شد.


Report Page