..

..

Nika



فردا ساعت 4:57 دقیقه محل قرار




با پاهاش روی زمین ضرب گرفته بود استرس داشت نفس عمیقی کشید تا از استرسش کم کنه ولی خوب نشد بدترم شد از سرجاش بلند شد و دور خودش چرخید


به این فکر کرد که تهیونگ خیلی جذابه صورت جذابش برای بار چندم روی صفحه ذهنش ظاهر شد و باعث شد کوک لبخند بزنه به ساعت مچیش نگاهی انداخت بهشون گفته بود که ساعت پنج خودشون رو برسونن پس چرا نمیومدن؟؟


دوباره نفس عمیقی کشید و نگاهی به اطرافش انداخت چشمش به پسره اشنایی خورد و لبخندی زد همون دختر رو هم کنارش میدید حدس میزد اون تهیونگ باشه به چه حقی از دور هم قشنگ بود؟؟


ضربان قلبش بالا رفت و کف دستش عرق کرد میترسید که نتونه خودش رو کنترل کنه و حسش اونو لو بده از همین الان هل کرده بود


با دیدن کوک قدم هاتو تند تر کردی و پیشش نشستی حس میکردی که شاهد دعوا دو تا بچه بودی که برای عروسکشون با هم دعوا میکردن


نگاه تهیونگ به پسری که به شکل کیوتی تو خودش جمع شده بود و رو صندلی نشسته بود افتاد و لبخندی زد


_سلام


-س.. سلام


گند زده بود کوک سرش رو پایین انداخت و به خودش لعنتی فرستاد


تهیونگ دوباره لبخند محوی زد و بهت نگاهی انداخت


_خب منتظر جوابتیم


+الان؟


_بله


تهیونگ و کوک کنار هم ایستادن و با چشمایی که انگار میگفتن لطفا هیچ کدوممون رو انتخواب نکن بهت زل میزدن


واضح بود که کوک استرس داشت و اینو خوب فهمیدی هر دو پسر اب دهنشون رو به سختی غورت دادن و به چشمات خیره شدن دیگری با اخم و دیگری با استرس نگاهت میکردن یکم دقیق تر بهشون نگاهی انداختی


حس میکردی اونا زیادی به هم میان لبخندی زدیو سرت رو پایین انداختی میخاستی یکم اذیتشون کنی ولی اینکه اونا هر دو همو دوست داشتن خیلی تابلو و عجیب بود و اینکه تو اونارو شیپ میکردی هم عجیب تر بود


نفس عمیقی کشیدیو و بالاخره جوابت رو اعلام کردی


+معذرت میخام ولی من هیچکدومتون رو نمیخام


بعد از جوابت دیدی که هر دو با خیال راحت نفس عمیقی کشیدن و چشماشون برق زد میدونستی که خوش حال میشن به چشمای خوش حالشون اخرین نگاهی انداختی


+خب.. من دیگه باید برم خداحافظ


دستی تو هوا براشون تکون دادیو و با یه لبخند از پیششون رفتی چرا ناراحت نشده بودی؟؟


تهیونگ و کوک با ناباوری به هم خیره شدن و کم کم نگاهاشون به پایین تر ختم شد.. مثلا لب هاشون کوک یهو گلوش رو صاف کرد و نگاهش رو برداشت و موهاش رو به عقب هل داد


-بریم..مست.. کنیم؟؟


جوری رفتار کرد که انگار خیلی ناراحت شده بود ولی تو دلش یه خبرای دیگه بود اون خیلی خوش حال بود و ایا میتونست مخش رو بزنه؟؟



های گایزز چطورین خوبین؟؟😍اگه خوشتون اومده میتونین کامنت کنین و نظر بدین پارت بعدی داره ولی بستگی به نظرات داره




Report Page