...

...

@VKOOKPLANET

به آرومی همراه با نفس عمیقی، کاسه‌های توی دست‌هاش رو روی میز گذاشت و بعد از بیرون دادن نفسش با صدای پوف مانندی روی صندلی چوبی پشت میز نشست.

نگاهی به گربه‌ای که روی میز نشسته بود انداخت و کاسه‌ی شیر رو جلوتر کشید تا به نحوی از پسر برای بار هزارم عذرخواهی کنه.

بعد از دعوای بدی که دیشب داشتند، تهیونگ، پسرِ هایبرید به شکلِ گربه‌ی کوچکی که در اصل بود برگشته بود و در مقابل تمام عذرخواهی‌های پسر بزرگتر تنها به لیس زدن دست‌هاش و بالا دادن دم پشمالو و نارنجی رنگش بسنده کرده بود.


کاسه‌ی نسبتاً بزرگ و به همراه چاپستیک‌ها توی دست گرفت و لحظه‌ای مردمک چشم‌هاش دنبال‌لباس‌‌هایی که برای پسر روی مبل گذاشته بود تا در صورت علاقه برای تبدیل شدن به جسم انسانیش بپوشه چرخید.

با ندیدن لباس‌ها روی مبل‌های لیمویی رنگ خونش، ابروهاش بالا پریدند و همون‌طور که رشته‌های آغشته به رب گوجه‌فرنگی رو به داخل دهنش می‌کشید، چشم هاش رو دوباره به پسر داد.

تهیونگ بدون حرکت اضافه‌ای به تمیز کردن دست چپش با زبونش ادامه داد و پسری که چند سالی می‌شد ازش مراقبت می‌کرد رو نادیده گرفت.

در حقیقت از دعوای شب قبل اونقدر ناراحت بود که بخواد سرش و همیشه لای کوسن‌های طوسی رنگ مبل‌ های خونه‌ی پسر مخفی کنه.

جونگ‌کوک که رفتار هایبرید رو می‌دید، بی‌میل نسبت به غذایی که تا چند لحظه پیش با ولع مشغول خوردنش بود، روی صندلیش عقب کشید و نگاه مهربونی به پسر انداخت.

دستش رو نزدیک سر گربه برد و با ندیدن مخالفتی از جانبش به آرومی مشغول نوازش سرش شد و خرخر های آرومش رو به گوش های نیازمندش هدیه داد.


بدنِ پوشیده با موهای نارنجی هایبرید بدجور باعثِ خالی شدن دلش می‌شد و چه بد که تهیونگ این رو به هیچ عنوان درک نمی‌کرد.


- من می‌دونم که اشتباه کردم، باشه؟ بابتش ازت معذرت می‌خوام ته، واقعاً میگم کیوتی، جونگکوکی رو ببخش باشه؟ هوم؟ میخوای برات توی لیوان شیر بریزم و تو تا اون موقع لباس‌هات رو عوض کنی تا حرف بزنیم؟


با پایین پریدن گربه از روی میز بدون حرف و رفتنش به سمت کاناپه، آه آسوده ای کشید و از پشت میز بلند شد.

تنها چند دقیقه ی دیگه کافی بود تا به پسر زیباش بفهمونه واقعا اشتباه کرده و پشیمونه.




...





- ولی جونگکوکی سرم داد زد، ته‌ته فکر کرد گوش هاش قراره از جا کنده بشند!


کوک با چهره‌ای که از تاسف پر شده بود شرمنده گفت:


- باید خیلی زجرآور بوده باشه بیبی مگه نه؟ ببخشید.


- تازه... گوکی شونه‌ی ته ته رو هم هل داد.


در پایان حرفش سیخونک آرومی به شونه‌ی پسر زد تا بهش نشون بده منظورش از حرفش چیه.

- درست همینطوری!


- ببخشید ته... معذرت می‌خوام، براش متأسفم، نمی‌دونم پیش خودم چی‌فکر کرده بودم.


تعیونگ لب‌هاش رو با حالت جلو داد و دست‌هایی که زیر چونش قرار داشت رو جلوتر کشید:


- بعدشم وقتی ته ته ازت بوس شب بخیر خواست تو بازم دعواش کردی و باعث شدی اون تبدیل به یه گربه بشه!


جونگ‌کوک که می‌فهمید تا چه حد پسر زیباش رو ناراحت کرده، چشم‌های پشیمونش رو پایین انداخت و چاپستیک‌های طرح‌دارش رو روی سطح میز گذاشت.


- متأسفم ته... می‌تونم برات جبرانش کنم؟


تهیونگ که از ابتدا منتظر همچین چیزی بود، کمی‌ لب‌هاش رو جلو داد و سرش رو با بامزگی به کناری کج کرد:


- کوکی پسر خیلی بدی بوده! پس باید تنبیه بشه!


سرفه‌های پی‌در‌پی جونگ‌کوک بعد از شنیدن زمزمه‌ی آروم پسر باعثِ لبخند پنهانیِ روی لب‌هاش می‌شد.


جونگ‌کوک که می‌دید پسر هیچ‌جوره قصد کمک بهش رو نداره، با چشم‌هایی که ناخودآگاه گرد شده بودند بهش خیره شد و نگاه مظلومی بهش انداخت.


تهیونگ ضربه‌ی آرومی با انگشت به نوک دماغش زد و بالاخره لبخند کوچیکی روی لب‌هاش نشوند.

دم نارنجی رنگش روی هوا تکون می‌خورد و گوش‌های همرنگ با دمش روی سرش سیخ ایستاده بود.

با لبخندی روی لب‌هاش صورتش رو به پسر نزدیک تر کرد و انگار که مرد روبروش فهمیده بود هایبرید از چه نوع تنبیهی حرف میزنه، چشم‌هایی که مردمک اونها کم‌کم در حال لرزیدن بودند رو بست و منتظر حس کردن گرمای لب‌های هایبرید گربه روی لب‌هاش‌ موند.


...



دست‌هاش بی‌اختیار شلوارش رو چنگ می‌زدند و لب‌های بی‌حرکتش خواهان بازی با لب‌هایی بودند که با نرمی روی صورتش حرکت می‌کردند.


این یه قانون بود؛ جونگ‌کوک توی زندگی جنسی‌ای که داشتند هیچ اختیاری از خودش نداشت و حالا هم که مثلاً قرار بود تنبیه بشه، می‌دونست همه چیز به اون اسونی ای که فکر می‌کرد نیست.

تحریک شدن عضوش رو با لمسِ سطحی لب‌های هایبرید با صورتش احساس می‌کرد.

دو گیلاس روی صورت هایبرید پی در پی روی اجزای صورتش، اعم از چشم‌های و گوش‌ها و لب‌هاش کشیده می‌شدند و لعنت بهش.

جونگ‌کوک واقعاً می‌خواست ببوستش.



- تـ-ته...

هایبرید کشی به لب‌هایی که بخاطر خوردن شیر نرم شده بودند داد و نگاه زیر چشمی‌ای به عضو پسر که از روی شلوار گشاد کرمی رنگش هم مشخص بود انداخت.


- کوکی حالش خوبه؟


جونگ‌کوک به آرومی سرش رو به دو طرف تکون داد و نگاه دیگه ای به چشم‌های پر از شیطنت پسر انداخت.


- میشه کمک‌ـم کنی؟ لطفاً...


با کشیده شدنِ صندلی پسر به عقب و آگاه شدن تهیونگ از قصدی که پسر داشت، بدن درازکشیده‌اش رو کمی روی میز جلو کشید.

جونگ‌کوک خوشحال از اینکه هایبرد دلش به حالش سوخته، لبخندی روی لب‌هاش نشوند که با غلت زدن هایبرید از روی میز و فرود اومدنش روی زمین روی دو خط صورتی رنگ لب‌هاش خشک شد.


- ته؟‌


تهیونگ همون‌طور که دم به رنگ پرتقالش رو بالاتر می‌گرفت، به طرف پسر برگشت و گوش‌هاش رو روی سرش انداخت.


- تنبیه کوکی اینه. اون باید تنها بمونه! تا وقتی که من ناراحتیم برطرف بشه!


تهیونگ میتونست تا یک ماه ازش بخاطر چنین چیزی ناراحت باشه و لعنت بهش! سلطه‌طلب بودن جونگ‌کوک در همین یک مورد کوفتی اجازه نمی‌داد که تا هایبرید رو راضی نکرده از جاش تکون بخوره!

الان اگر از مسیح درخواست کمک می‌کرد، می‌تونست مطمئن باشه که قرار نیست بهش دهن‌کجی بشه؟


Report Page