•°

•°


+ت...ت..تو کی هستی... چجوری اومدی تو حموم...یوتا کجایی..یو.....

نگاه دقیقی به پسر جلوم انداختم که با لبخند نگام میکرد...

+یوتا؟!

با سردرگمی و گیجی به شخصی که رو به روم بود نگاه کردم...هضم این اتفاق اصلا برام اسون نبود... خیلی از وبتون ها رو با این ژانر لعنتی خونده بودم ولی هیچ وقت فکر نمیکردم خودمم ممکنه یه شخصیت اصلی توی یکی از همون وبتون ها باشم... اگه الان بهم میگفتن که وارد یه دنیای دیگه شدی و این طرف دوست پسرته امکان باورش برام بیشتر از این بود ک بگن گربت یه انسانه و الان توی حموم و زیر دوش جلوت وایستاده؟؟؟؟

حرفی که ازش مطمئن نبودی رو به زبون اوردی:

+ ی.. یوتا..؟؟؟؟گرب..؟؟؟؟ولی.. چ...چطور ممکنه؟؟

با بیخیالی شونه ای بالا انداخت و روی صورتت خم شد و سرشو کج کرد و با لبخندی که بیشتر شبیه پوزخند بود گفت:

_ اگ بهت میگفتن که توی یه دنیای دیگه هستی باور میکردی ولی...

ابروشو بالا انداخت و گفت:

_ این که من یوتام باورش واست سخته؟؟؟

+چی!؟...

.. ذهنمو خوند؟؟اون از کجا میدونست که من به چی فکر میکردم؟...ای..این فقط خی...خیلی غیر طبیعیه

_ فکر نمیکنم شخصی که رو به روته شباهتی به گربه داشته باشه و اینکه ...

شونه هاشو بالا انداخت و گفت:

_بنظر من غیر طبیعی نیست... خوندن ذهن آدما اصلا کار سختی نیست... و دوباره روی صورتت خم شد و گفت:

_ مخصوصا برای من

دستامو رو گوشام گذاشتم و از حد فشار روانی که بهم وارد شده بود 

+ م..من...باورت نمیکنم..نمیکنمممم...

 محکم رو گوشام میکوبیدم ..

با گره شدن دستای سرد تر از سرما دور مچم ضربه هامو متوقف کردم

_ا/ت ...اروم باش ..مگه نمیگفتی کاش یکم بزرگتر بودی وقتی میترسیدم تو بغلت گم میشدم ...من همه حرفاتو یادمه ..

گفتی کاش میتونستی حرف بزنی و با حرفات ارومم میکردی !؟

دستشو از دور مچم به طرف گونم برد و لمسش کرد

_یادته گفتی ..وقتی میبوسمت حالم خوب میشه...اخخخ اگه میدونستی حال دلم وقتی میبوسیدیم چطوری بود هیچوقت اینکارو نمیکردی...اگه میدونستی چقد خودمو نگه داشتم تا گربه باقی بمونم...هیچوقت با چشمای خندون و قشنگت بهم نمیگفتی بوی خورشید میدی ..

اخخخخ اگه بدونی چقد دلم میخواست این جمله رو بهت بگم ا/ت..

صورتشو خم کرد و مماس صورتم گفت

_حتی وقتی گربه نیستمم ..ازبوسیدنم لذت میبری!؟

بدون هیچ معطلی لباشو رو لبام حس کردم...حس شیرین اون لحظه...حتی از وقتی که گربه بود بهتر بود ...به بوسیدنش ادامه داد تا جایی که نفس کم اورد ...

_هنوزم حالتو خوب میکنم ا/ت؟

+خیلی بیشتر از قبل :)

×ا/ت...با کی حرف میزنی دخترم!!!!

با صدای مامان دستمو رو دهنش گذاشتم و لبامو به علامت سکوت دراوردم

+باگربم حرف میزنم اینجام اسایش ندارم... بزار برو دیگه

دستمو از رو دهنش برداشت و با دماغش مشغول لمس و بوییدن صورتم شد 

+نکن یوتا 

×یوتا کیه!؟!؟

+میری یا به زبان دیگه ای دارم صحبت میکنم

×با گربه بداخلاقتی!؟

یوتا مکثی کرد و به سمت در حموم زبون دراورد ..خندمو خوردم و گفتم

+اره ...خوشحال میشم وقتی اومدم بیرون نباشی!!

سکوت خبر از رفتنش میداد ..سمت یوتا برگشتم که منو به اغوش کشید ...چقد دلم همچین اغوشی میخواست... لباسشو تو دستم مشت کردم و بغضمو شکستم ...همه اشکهایی که این یک سال تو دلم سنگینی میکرد و رو شونه اش امانت گذاشتم ...از بغلش جدا شدم و تو چشاش زل زدم ...

+چقد به همچین دقایقی تو زندگیم نیاز داشتم 

دستشو رو چشمام کشید

_چشاتو ببند ا/ت

.....

+باز کنم!؟...یو..

با سردرگمی به گربه جلوم زل زدم ..نه ..نه این امکان نداره ..اون یه رویا نبود..من حسش کردم ..لمسش کردم ..من تک تک اون دقیقه هارو تو زندگیم لمس کردم...

ولی غافل از اینکه یوتا برای جلوگیری از اسیب رسوندن به ا/ت بخاطر نیازش به خون تنهاش گذاشت....


اوه اوه...منتظر پارت داااغ و جذاب بعدی باشیییید😉🍷


Report Page