SORRY

SORRY


با خشم وارد استودیوش شدم.هدفونش روی گوشش،معلومه صدای کوبیده شدن در رو نشنیده!

جلو رفتم و محکم هدفون رو از گوشاش برداشتم.اینقدر عصبانی بودم که صورتم قرمز شده بود.

_بیب...چرا اینقدر دیر کردی.فکر کردم گفتی ساعت ۸ میای خونه؟

خنده ناباوری کردم و دوقدم عقب رفتم. دستمو لایه موهای نیمه بلندم بردم و کشیدمشون.

+لعنت به کارت که اینقدر مشغولش بودی و نفهمیدی یک ساعت پشت در فاکی خونه بودم!یونگی....توی زندگیت یه نفر به اسم ا/ت وجود داره .ماچ و بغل و بیخیال...حداقل وقت بزاری در خونه رو براش بازکنی!

شدت عصبانیتم اینقدر زیاد بود که یادم رفت ساک وسایلم رو تو حیاط جا گذاشتم.

بی توجه به یونگی که خشکش زده بود رفتم تو حیاط و ساکمو برداشتم و رفتم تو اتاق تا لباس هامو عوض کنم.

بعد از پوشیدن تاپ شیری رنگم و یه شلوارک جین مشکی،به اشپز خونه رفتم تا شام حاضر کنم.

داشتم مرغ هارو توی ماهیتابه میزاشتم که دست هایی دورم حلقه شد.

نفس گرمش توی گردنم هوش از سرم پرونده بود.

+میدونی باهات قهرم؟لطفا ازم دور شو تا شاممون جزقاله نشده...

نه تنها حرفایی که زدم به چپش گرفت و تکون نخورد،بلکه روی گردنم بوسه های ریز میکاشت.

_بیب...میدونی که وقتی غرق کارم بشم باید با چرثقیل منو از جا تکون داد...ببخشید دیگه،نمیدونستم کلیدتو جا گذاشتی!

بعد از خاموش کردن زیر ماهیتابه،دستامو روی دستایی که دورم حلقه شده بودن گذاشتم و سمتش برگشتم.

توی چشمای مشکیش خیره شدم و جلو رفتم.مماس لب هاش بودم...خیلی توی حس رفته بود و اماده بوسه...

اما من...لی ا/ت هستم!

لب هاشو گاز گرفتم و خواستم فرار کنم ازش که محکم منو گرفت.

_دردم اومدددد!!!!!

یکم اخ و واخ گفت، لبشو مالید و غر غر زد.منم با نگاهی پوکر تماشاش میکردم.

_عصبانیتت خالی شد؟

رومو سمت دیگه ای چرخوندم و نفس عمیقی کشیدم.روی زمین زانو زد و دستاشو دورم حلقه کرد و سرش و روی شکمم گذاشت.

_بیب ساری.این مرد حواس پرت که عاشقته رو ببخش!!!

به پایین نگاه کردم.مردک کیوت...دست لایه موهای ابریشمی و مشکیش بردم و کمی نوازشش کردم.یهو یادم اومد چقدر عصبانی بودم و میخواستم موهاشو بکشم که گفت.

_اگه عصبانیتت خالی میشه انجامش بده.

دلم سوخت براش...چقد مظلوم...

دستمو از موهاش بیرون کشیدم و خواستم برم میز شام رو بچینم که یهو روی هوا معلق شدم.

_خب حالا که منو بخشیدی بریم تو اتاقمون ازت تشکر کنم.

با تموم شدن حرفش شروع کردم به دست و پا زدن

+مین! به نفعته منو بزاری زمینننن وگرنه شام خبری نیستتتتت!!!!

با شنیدن حرفت یهو ایستاد و منو زمین گذاشت.تعظیم ۹۰ درجه‌ای کرد و گفت

_من رو عفو کنید بانوی من.

دست به کمر ایستادم و خنده‌ی بلندی کردم.

+ای شکمو...



Report Page