🔞❤🔞❤🔞❤🔞

🔞❤🔞❤🔞❤🔞


#پارت_۳

#باربی_من


_چه فرقی به حال تو داره خانوم کوچولو.....توکه تایه سال باید به من سرویس بدی پس حرف نباشه.

الانم اون برگه رو امضا کن باید بریم جایی.


برگه رو امضا کردم و دادم دستش.

بعد از اینکه شماره کارتم رو گرفت و نصف پول رو برام واریز کرد.

نگاهشو بهم دوخت و گفت:


_ازالان به مدت یک سال تمام و کمال دراختیار منی.


باشه‌ی آرومی گفتم که به سمتم اومد و دستم رو کشید که از جام بلند شدم.


چرخی دورم زد و یهو چسبوندم به دیوار و لباش رو روی لبم گذاشت.

خشن و محکم لبامو میبوسید.

زبونشو روی زبونم تکون میداد...


قلقلکم اومد.


کم‌کم داشتم خیس میشدم که ازم فاصله گرفت و دستشو روی لبم کشید و گفت:


_خوشمزه بود...


و خیلی خشن و محکم گفت:


_میریم عمارت من.


بی هیچ حرف اضافه ای همراهش شدم و به سمت عمارتش حرکت کردیم.


#پارت_۴

#باربی_من


نگاهی به اتاقی که داخلش بودم انداختم.

معرکه بود...یه اتاق بزرگ با یه ویو عالی.


سرخوش خندیدم و کش موهام رو باز کردم و پریشونشون کردم.


به سمت میز آرایشی که داخل اتاق بود رفتم.


روی میز پر بود از انواع اقسام لوازم آرایشی.


رژ لب قرمز رنگی رو برداشتم و روی لبای خوش فرمم کشیدم.


نگاهی به خودم توی آینه انداختم.

روپوش صورتی رنگم رو از تنم دراوردم.


سینه های خوش فرمم حسابی توی تاپ مشکی رنگم خودنمایی میکردن.


و رنگ پوستم با رنگ تاپم تضاد جذابی رو بوجود اورده بود.


از اتاق زدم بیرون که همزمان بامن رایان هم از اتاقش زد بیرون.


خیره و جز به جز نگاهم میکرد.

کم کم بهم نزدیک شد و دستش رو روی سینم گذاشت و گفت:

Report Page