adorable

adorable

Lini

لنز دوربینشو روی صورت بی نقص دوست دخترش ، زیباش تنظیم کرد و بعد از گرفتن عکس ، چند لحظه ای به صفحه کوچیک نمایشگر دوربین خیره شد ...

لبخند کوچیکی روی صورتش نشست و دستشو دور شونه دختر کوچیکتر که حالا اون ‍هم سعی داشت عکس خودشو ببینه حلقه کرد

روی موهای طلاییش رو بوسید و نمیدونست این چندمین بار تو این دو ماه اخیره که از تمام کائنات بخاطر داشتن رزی تشکر میکنه !

اگه اون روز درخواست جیسو - بهترین دوستش - رو برای رفتن به اون گالریه نقاشی های سبک رئالیسم رد میکرد هیچوقت نمیتونست ، شادیِ الان رو توی وجودش حس کنه

اما حالا دلیلی برای لبخند زدن داشت ...

برای زندگی کردن ...

رزی با دیدن کافه کوچیک کنار خیابون ، دست دوست دخترش رو گرفت و با خودش کشوند

بعد از سفارششون ، درباره موضوعات مختلف صحبت کردند که همش به لبخند ‍های شیرینشون ختم میشد

رزی گوشیشو از جیب پالتوی مشکی رنگش بیرون اورد و دوربین جلوشو باز کرد تا بازهم خاطراتشون رو ثبت کنه

لیسا لبخند عمیقی رو صورتش نشوند و نتونست ، نگاهشو از صورت درخشان رزی بگیره و به دوربین خیره بشه ... این از توان اون دختر مو چتری خارج بود

Report Page