...

...


‌خیلی وقته که سانس اول اجرا تموم شده

نمیدونم چرا احساس میکنم چهره شخصی که ردیف اول صندلی چهارم نشسته بود اینقدر برام آشنا بنظر می‌رسید 

مطمئنم که قبلاً دیده بودمش

با اون موهای بلوند و موج دار که با حالت خاصی از فرق سرش وا شده بود

کت و شلوار طوسی رنگ با کراواتی به رنگ قرمز جگری

استایلش من رو یاد کسی می انداخت

اصلا من چرا دارم در موردش فکر میکنم؟!؟!؟!؟!

از کی تا حالا اینقدر بیکار شدم؟!؟!

اون که به هرحال تا الان از تالار رفته

بهتره به فکر خودم باشم، امروز تا خود شب اجرا دارم...خب معلومه که همه برای دیدن اجرای پیانیست بزرگ جئون جونگکوک که فقط با بیست و سه سال سن بعد از پنج سال بالا رفتن از پله های ترقی بالاخره تصمیم گرفته یک روز در کشور زادگاهش یعنی کره،اجرا داشته باشه،سر و دست میشکونن


÷زود باشید آقای جئون سانس بعدی داره شروع میشه


آههه...مسئول نور پردازی و تنظیمات صحنه...صداش خیلی رو مخه

.......

لعنتی...اون که هنوز اینجاست.الان سانس دهمه و اون لعنتی تو همه اجراها بوده و تنها کاری که کرده، با اون چشمای نافذ و عسلی رنگش به من زل زده و اون پوزخند عجیب گوشه لب هاش که هیچ حس خوبی رو بهم منتقل نمیکنه

خب خوبیش اینکه این اجرای آخره و اون بعد از این گورشو از اینجا گم میکنه

......

الان ساعت دوازده نیمه شبه و من از صبح اینجام ،حس انجام هیچ کاری رو ندارم غیر از خواب.

خوشحالم که از شر اون مو بلوند راحت شدم


_خب همگی خسته نباشید .میتونید برید خونه هاتون.مرخصین


این صدای منیجر و رفیق شفیق منه که الان با این جملش باعث شد یه تصویر زیبا از تخت خواب گرم و نرمم جلوی چشمام نقش ببنده

کلا امروز از دنده چپ بلند شدم.از صبح یه حال عجیبی دارم،انگار که اتفاق بدی قراره بیوفته

+هی ژیگو...من میرم تو ماشین منتظرت میمونم سرم یکم درد می‌کنه خودت به بقیه کارا رسیدگی کن و زود بیا

حتی منتظر جوابش نموندم و رفتم به کوچه پشتی تالار .بالاخره ماشین باید یه جای پرتی باشه تا از دست خبرنگارا راحت باشم

نزدیک ماشین بودم که

+آخخخ....سوزش شدیدی رو روی گردنم احساس کردم

ناخدا گاه گردنمو گرفتم.اون جسم خارجی رو کندم و نگاهش کردم

این دیگه چی بود 

سرم داره گیج میره....یه دارت بیهوشی!!!!

پاهام دارن سست میشن و احساس منگی میکنم...روی زانوهام فرود میام . دیدم داره کم کم تار میشه..

....اون..سایه...متحرک...دیگه...چیه.؟....


×راحت تر از چیزی که فکر میکردم گیر افتادی...آقای جئون


صبر کن...اینکه....همون مرد مو بلونده!!!؟....

+ت..تو...

×کیم تهیونگ...در خدمتم...

+چ..چی...؟

روی زمین سرد و یخ کرده فرود اومدم و بعد سیاهی مطلق..

×زیادبه خودت فشار نیار وخووووب استراحت کن...راه درازی رو در پیش داریم....

VKOOKWORLDD

Report Page