⌗͢𝗙𝗶𝗿𝘀𝘁 𝘀𝘁𝗮𝘁𝗶𝗼𝗻ꜜ♥︎ ‧₊˚
“امیدوارم همیشه لیوان قهوهت پر باشه؛امیدوارم آرامشرو حس کنی حتی وسط درد کشیدنایی که تحملشون کردی،امیدوارم کاغذ اضافه برای طراحات داشته باشی،امیدوارم کولهت همیشه پر از کتاب های علمی تخیلی باشه چون میدونم دوسشون داری.
دلم میخواد با پدر و مادرت ی شام خوشمزه بخوری یادم میاد میگفتی دوست دارم با خانوادم دور هم جمع بشیم و دستپخت منو بخوریم ولی خب هیچوقت نتونستم انجامش بدم،امروز ازت میخوام توی تنهایی خودت مثل همیشه بشینی و به نم نم بارون و قطره هایی که به پنجره محکم برخورد میکنه نگاه کنی و از لیوان قهوهت بنوشی،ازت میخوام گرامافون رو روشن کنی و آهنگی که قبلا با هم گوش میدادیم رو مهمون زیبایی چشمات بکنی.
دلم میخواد به اندازهی همین آهنگ حالت دگرگون بشه،لبخند بزنی،بلند بشی و برقصی؛اشکال نداره محبوب من تو حتی میتونی بغض کنی و بزنی زیر گریه.
هیچ اشکالی نداره تا موقعه ای که به خودت آسیب نزنی. !
دلم میخواد رها بشی توی تنهایی خودت،دلم میخواد به اندازه ی نفس عمیق خودت رو به باد بسپری.
ازت میخوام خودت رو فراموش کنی بری زیر بارون و قدم بزنی بگی بیخیال سرما خوردگی من دیگه تو رو ندارم که مراقبم باشی،میدونی چقدر متاسفم که کنارت نیستم ولی خب باید بدونی تو
همیشه و هر زمان
هر ثانیه،هر دقیقه و هر ساعت درون من
درست در درون تاریک من نور تپندهای هستی که حتی قلبم هم نمیتونه جلوی نور گرم لذت بخش تو رو بگیره.
چون تو خود امید زندگی منی ی نور وسط سیاهی،درست در وسط قلبم.
همیشه نگهت میدارم محبوبم حتی اگه ازم متنفر بشی که میدونم شدی.”
𝑵••