...
بحران محیطزیستی حاصل آشفتگی فرهنگی است
گفتگوی سیدامین موسویزاده
به مناسبت شانزدهم خردادماه، روز جهانی محیط زیست
با دکتر علیاصغر مصلح
در سالیان اخیر بحرانهای زیستمحیطی بسیاری دامنگیر سرزمین ایران شده است. به نظر شما ایرانیان چرا با این وضعیت مواجه شدهاند؟
متاسفانه خوی اعتدالجوی ایرانیان که در اثر آن در طول تاریخ رفتاری سازگار با طبیعت داشتهاند در چند دهه اخیر دگرگون و واژگون شده است. کاری که با اقلیم ایران کردهایم و بخصوص مواجههی ما با آب در این دوران، به راستی وحشتناک بوده است. آماری که از وضع آب و وضع اسفبار محیطزیست داده میشود تاسفآور است. حل این مساله مسوولیت مستقیم دولت است و لازمهی حل آن بازگشت به خوی اعتدال و ابتدا توجه به شیوههای کهن زیستن در این اقلیم است. در برخی از شهرستانهای بزرگ اگر وضع به همین منوال پیش برود شاید تا کمتر از یک دههی دیگر آبی برای مصرف وجود نداشته باشد و مردم ناگزیر باید شهرهایی را ترک کنند. البته سوال این جا است که این جمعیت بعد از آن باید به کجا برود؟ تعادل فرهنگی در بخش ارتباط با اقلیم به شدت به هم خورده است.
و گمان میکنم مسالهی مواجههی نادرست با محیطزیست وجه اشتراک همهی دولتهای پس از انقلاب است.
بله. اما الان دیگر این مساله به شدت حاد شده است. متاسفانه حتا هشدارهایی که دستگاههای رسمی ارایه میدهند جدی گرفته نمیشود. این یک همراهی مجدد و یک برنامهریزی مجدد میطلبد. همیشه ایران خشک بوده اما هیچ گاه و تا این اندازه ما بحران نداشتهایم. اگر به همین منوال پیش برویم و همچنان این هشدارها شنیده نشوند، بخش اعظم سرزمین ایران دیگر قابل سکونت نخواهد بود. این باید جدی گرفت.
البته یک اشتباه این است که موضوع را اغلب از سطح سیاسی میبینند. در حالی که حل مشکل محیطزیست، با بازگشت به مردم و متن فرهنگ ممکن است.
فکر میکنید اکنون مردم این آگاهی را نسبت به مساله پیدا کردهاند؟ آیا مردم به آن رفتار اعتدالخوی خود بازگشتهاند یا هنوز در این حوزه هم ضعف داریم؟
متاسفانه ما در به کارگیری مفاهیمینیز که برای گفتوگو با مردم در مواجهه با چنین بحرانهایی لازم است، درست عمل نکردهایم و درست نفهمیدهایم. تا بحث معضل آب پیش میآید مردم در پی آن هستند که در حمام دوش آب را کمتر باز کنند. در حالی که مساله خیلی از این ریشهایتر است. پس از یک غفلت طولانی و با در پیش گرفتن روشهای اشتباه آبخیزداری که منجر به از بین رفتن همهی آبها شده است، هنوز هم به عمق مساله توجه داده نمیشود. شیوههای بردن مساله در بین مردم نیز هنوز غلط است.
یعنی در حل این مشکل ما متوقف هستیم بر تشکیل نهادهای مدنی و تحقق جامعهی مدنی؟
به یک معنا بله. اما من میخواهم این بحث را از طریق کلیدواژهی اعتدال پیش ببرم. ما در این سی سال با اقلیم و زمین رفتار معتدلانه نداشتهایم. رفتار اخیر ما درخور طبیعت نبوده است. قنات درتاریخ ایران نمود رفتار اعتدال خوی ایرانی است. در این روش از آب به بهترین صورت استفاده میشود و آن را به مثابهی شیرهی زمین در نظر میگیرند. رفتار مردم ایران در طول تاریخ در نهایت اعتدال بوده است. آب را به زیر زمین میکشیدند و جویها زیر زمین بودهاند تا آب بخار نشود. یعنی از همین آب مختصر بهترین استفاده را میکردهاند. روش ما وقتی که ما اب را روی زمین آوردیم و زمین را تحت فشار قرار دادیم از اعتدال خارج شد. ما با طبیعت بد رفتار کردهایم.
حال این که چه گونه میتوان بازگشت و چه گونه میتوانیم رفتار خود را با زمین اصلاح کنیم، خود مسالهای است که ابتدا باید صورت ان را به درستی روشن کرد. حداقل ایرانیان ده هزار سال در این اقلیم زندگی کردهاند و چنین مشکلاتی پیش نیامده بود. حال ما چه کردهایم که در عرض سه چهار دهه یا حداکثر هفتاد سال این همه مصیبت به بار آوردهایم؟ با این حال به نظر میرسد خرد جمعی ایرانیان توانا باشد که بر این مشکل فائق آید.
در فرایند بحرانهای محیطزیستی حاضر گمان میکنید امر سیاسی و حکومتی غلبه دارد یا امر فرهنگی و مردمی؟
مسلما فرهنگی. وضع کنونی محیطزیستی ایران، حاصل آشفتگی فرهنگی ست. محیط زیست ایران محیط حساسی است و ایرانیان تا زمانی که فرهنگ منسجمی داشتند و بر اساس انباشت تجارب قبلی خود و نیازهای معقول خود رفتار میکردند، توانستند به بهترین صورت با این محیط کنار بیایند. آنها در واقع این محیط را میپرستیدند. شما آثار شعرا را ببینید. ببینیدچهگونه با آسمان و چشمه و درخت و ماه و صحرا و دشت و خار حرف میزدند و عشقبازی میکردند.رفتار معتدلانهیی که ایرانیان با طبیعت داشتهاند در شعر و ادبیات شان نیز نمود یافته است.
ما همهی اینها را از دست دادهایم. الان هم رفتارمان دگرگون شده و هم نگاهمان. و این هر دو نیز به فرهنگ بازمیگردد. یعنی بعد از این که ما به لحاظ فرهنگی آشفته شدیم، بر اقلیممان نیز آن رفت که رفت. ما چرا بزرگترین معجزهی فرهنگ زیستمحیطی خود یعنی قنات رااین چنین نابود کردهایم.چرا رفتار ما با آب این چنین دگرگون شده است؟ این نشاندهندهی یک نوع آشفتگی در فرهنگ است. تا فرهنگ دچار آشفتگی و تشتت نشود،دولتی ازآن برنمی خیزد که با برنامه ریزی اشتباه محیط زیست و طبیعت را این گونه دچار بحران سازد.
خوشبختانه به نظر میرسد که هماکنون زمینهی بازگشت پدید آمده و تنبهی در این مورد ایجاد شده است. اما چهگونگی حل مشکل بستگی به توان جمعی ما دارد.
برخی پژوهشگران معتقدند چیرگی بر طبیعت عنصر مشترک در سنت ما و دوران جدید ما ست و حتا در این میان وزن بیشتری به سنت دادهاند.
هرگز. در سنت ما من حتا یک عبارت با این مضمون ندیدهام. ناله و شکوه از فلک و روزگار و سختیهای طبیعت وجود دارد اما روح سلطهطلبی که انسان مدرن دارد و همواره میخواهد بر طبیعت غلبه کند، در فرهنگ ما نیست.البته اینجا افراط هم نکینم. بحران محیط زیست در اقلیم ایران را با حکمی کلی به تجدد و برنامه ریزی توسعه نسبت ندهیم. در بسیاری از کشورهای دیگر جهان از امکانات مدرن از جمله تکنیکها و صنایع جدید استفاده کردند، اما اینطور دچار فاجعه نشده اند. باید عقل راهبر فرهنگ پریشان نباشد، که متاسفانه عقل جمعی فرهنگ ایرانی چند دهه است که دچار پریشانی است.
الان جامعهی ما به لحاظ فرهنگی دوپاره است: بخشی سنتگرا و بخشی تجددخواه. اما چنان که میبیینم این معضل فرهنگی و رفتارهای مخرب طبیعت در هر دو گروه به یک اندازه وجود دارد.
این رفتارهای مخرب ناشی از همان آشفتگی فرهنگی است. ما اکنون پاره پاره شدهایم. و البته تقسیمبندی مشهوری نیز که اشاره شد به نظر میرسد دستکم در سالهای اخیر چندان متمایز نباشد و این مرزها چندان قاطع به نظر نمیرسند. سراغ داریم آدمهایی که در حوزه عمل و حتی تحصیل و شغل مدرن هستند ولی از نظر درونی و علایق سنتی هستند. مساله این است که ما به لحاظ فرهنگی گیج شدهایم و دچار آشفتگی هستیم. تعبیر دکتر شایگان که میگوید ما مدتها ست دچار اسکیزوفرنی فرهنگی شدهایم قابل تامل ست. وضع فرد اسکیزوفرن افتادگی میان قطبهایی که نمی تواند از آن خارج شود. در همین مسیله آب هنوز در سطح متخصصان امر گفتگوی قابل توجهی صورت نگرفته است.
مساله این است که ما از زمانی که دچار آشفتگی و تلاطم فرهنگی شدهایم، ماجراها شروع شده است. بعد از دوره ای طولانی از فترت سیاسی، هنگام رویارویی با غرب دگرگون یافته، ماجراها آغاز شد. این حکایتاز حوزهی سیاست و قدرت و هزیمتهای سیاسی در عرصه بینالملل آغاز شد و رفته رفته به مرحلهیی رسید که نابخردانه و بدون توجه به تبعات کرامان به جان اقلیم حساس ایران افتادیم. قناتو کشاورزی و را خراب کردیم و روستاها خالی شد. اکنون ما به معنایی که پنجاه سال پیش روستا داشتیم دیگر روستا نداریم. اگر رفتار ما رفتار معقول و معتدلانه بود، باید تغییر را میپذیرفتیم اما در عین حال توجه میکردیم که چه چیز را از دست میدهیم و چه چیز را به دست میآوریم. به نظر میرسد که ما چندین دهه است که از حالت تعادلخویی خارج شدهایم و با یک ذهن قوی و مزاج قوی عمل نمیکنیم و تصمیم نمیگیریم. باید در مرحله اول مانند کسی که دچار گیجی شده، آرام گیریم و به شرایط و موقعیتی که در آن قرار گرفته ایم، بیندیشیم. باید اطرافیان خود را دریابیم و چاره اندیشی کنیم. علایم اندکی از رفتار چاره اندیشانه آشکار شده است. باید با شکیبایی و امید کار را دنبال کرد.