...

...


چرا «سلفی» می‌گیریم؟

 پروفسور هنک بیج دی‌وِگ


ترجمه سیدامین موسوی‌زاده


هنک بیج دی‌وِگ

 Henk bij de Weg، فیلسوف، جامعه‌شناس و عکاس هلندی است که هر سه این زمینه‌ها را به طور حرفه‌ای دنبال می‌کند. او از رساله دکترای خود در دانشگاه «کوک‌آگورا» در سال 1996 دفاع کرد و حوزه مطالعاتی او معرفت‌شناسی، فلسفه علوم‌اجتماعی، فلسفه‌ذهن، روش‌شناسی و هرمنوتیک است. او در حوزه فلسفه‌سیاسی بویژه فلسفه‌های صلح و عدم‌خشونت نیز پژوهش‌هایی انجام داده‌است و در حوزه عکاسی نیز تا کنون چندین نمایشگاه برگزار کرده‌است. از کتاب‌های او می‌توان به این عناوین اشاره کرد: نظریات صدق و روابط آنان (1976)، علم به مثابه روش: توسعه روش به عنوان پایه آگاهی در علوم اجتماعی (1988)، معنا، عمل و ادراک (1996)، دویدن با مغز (2013). او یادداشت حاضر را در تارنوشت (وبلاگ) خود منتشر کرده‌است که ترجمه آن را در ادامه می‌خوانید:

٭٭٭

ویتگنشتاین در کتاب «پژوهش‌های فلسفی» می‌نویسد: «تن آدمی بهترین تصویر از روح او است.» هر چند ویتگنشتاین در اینجا از «روح» معنایی مذهبی را در نظر دارد و بر آن است که «مذهب به ما می‌آموزد هنگامی که بدن از هم می‌پاشد روح می‌تواند وجود داشته‌باشد.» با این همه من گمان می‌کنم که ما می‌توانیم روح را در معنایی گسترده‌تر به کار گیریم. برای مثال می‌شود آن را «ذهن» یا «حیات درونی» خواند.

به این اعتبار، اندیشه‌ای که در نقل‌قول ویتگنشتاین نهفته است با یافته‌های اخیر علوم اعصاب همخوانی دارد؛ به‌ویژه با اکتشاف «نورون‌های آینه‌ای». (نورون آینه‌ای، نورونی است که با عمل «دیگری» تحریک می‌شود به گونه‌ای که آن رفتار را عیناً کپی می‌کند) کشف این حقیقت علمی نشان ‌داد که رابطه‌ای مستقیم میان «احساس من» و «ابراز آن احساس در چهره‌ من» وجود دارد. این واقعیت حتی در مواردی که من «آگاهانه» احساسی مانند غم یا شادی به خود می‌گیرم نیز، صادق است؛ به این معنا که در چهره من این غم و شادی به وضوح نمایان می‌شود.

یکی از پیامدهای این رابطه «احساس درونی» و «ابراز چهره‌ای» این است که من می‌توانم چارچوب ذهنی کسی را از چهره‌اش بخوانم. هر چند طرف مقابل هم می‌تواند من را گمراه کند، زیرا می‌توان این سازوکار را سرکوب کرد و آگاهانه چیزی را بر چهره آورد که با حالات درونی مطابقت ندارد.

به هر حال، به عنوان یک قاعده، هنگامی که من به چهره فرد دیگری می‌نگرم می‌توانم برخی چیزها را در مورد احساسات درونی و حیات درونی او تشخیص دهم. در این تشخیص برخی بهتر از دیگران عمل می‌کنند. اما اغلب آنچه را که من «ذهن‌خوانی» می‌نامم یک فعالیت آگاهانه نیست و در بیشتر اوقات ما حتی متوجه نمی‌شویم ذهن کسی را که رو‌به‌روی ما ایستاده، خوانده‌ایم. به عنوان مثال، این باعث می‌شود که احساس من و بدن من به طور خودکار خودش را با احساس «دیگری» سازگار کند.

همه می‌دانیم که ما با خمیازه کشیدن دیگری، به خمیازه می‌افتیم. و با خندیدن و گریه دیگری، به شادی یا اندوه دچار می‌شویم. این را حتی می‌توان به کل یک گروه تعمیم داد: یک فرد می‌خندد و همه حاضران نیز به خنده می‌افتند. انسان موجودی بسیار اجتماعی است و اینکه رابطه بین «احساس درونی» و «ابراز بیرونی» پایه جامعه‌گرایی بشر یا دست‌کم بخشی عمده از آن است هر روز بیشتر آشکار می‌شود.

گمان می‌کنم که اکنون می‌شود فهمید چرا ما «سلفی» می‌گیریم و چرا آن را با دیگران به اشتراک می‌گذاریم. امروزه در غیاب روابط مستقیم چهره‌به‌چهره، چیزی که بهتر از یک سلفی، «خودِ شما» را بازتاب دهد، وجود ندارد.

«عکاسی از خود» هم یک تصویر از «خودِ بیرونی» است و هم نمایشی از «خود درونی»، زیرا که بیرون آینه درون است. سلفی تصویری کامل از شما یا دست‌کم تصویری از «من مثبت» شما است چرا که به ندرت وقتی غمگین هستیم سلفی می‌اندازیم. از این رو، تا زمانی که شما احساس خوبی دارید، سلفی «بازتابی از روح» شما است.



Report Page