...
«مرگ» چگونه ما را مدیریت میکند
گپی با جولیانا توماس
ترجمه سیدامین موسویزاده
پروفسور ساموئل شفلر Samuel Scheffler)). متولد 1951، در دانشگاه هاروارد و پس از آن پرینستون درس خوانده است و اکنون مدرس فلسفه در دانشگاه نیویورکسیتی است. زمینه اصلی اندیشههای او فلسفه اخلاق و فلسفه سیاسی است. او عضو «فرهنگستان هنر و دانش» امریکا است. شفلر پنج کتاب دارد که همگی از سوی دانشگاه آکسفورد منتشر شده است؛ رد پیامدگرایی (1982)، اخلاق انسانی (1992)، تعلقات و مرزها (2001)، سنت و برابری (2010) و مرگ و زندگی پس از مرگ (2013). متن حاضر چکیدهای از گفتوگوی جولیانا توماس با او است.
پروفسور شفلر، نوع نگاهی که انسان به «مرگ» و «زندگی پس از مرگ» دارد آیا میتواند بر طرحهای پژوهشی بلندمدت بشر اثری داشته باشد؟
مطمئن باشید که بیتأثیر نیست. اگر بفهمید اندکی پس از مرگ شما، زندگی پایان مییابد، بسیاری از کارهایی که در حال حاضر انجام میدهید ممکن است معنای خود را از دست بدهند. مثلاً اگر شما یک پژوهشگر سرطان باشید، در این حالت آیا دنبال کردن تحقیقات سرطان برای شما باز معنا و ارزشی خواهد داشت؟ به احتمال زیاد نه.
من گمان میکنم ما به طور ضمنی دریافتهایم که فعالیتهایمان به یک «زنجیره زمانی» از زندگیها و نسلهای بشری وابسته است. بنابراین اگر مثلاً تصور کنیم که سیارهای غولآسا به سمت زمین در حرکت است تا آن را نابود کند، بنابراین آیندهای برای بشریت متصور نیست، ناگهان بسیاری از آنچه ارزشمند میشمردیم، بیمعنا خواهد شد.
اشاره شما به «زنجیره زمانی» به این معنا است که باور دارید انسان برای «اندیشیدن به آینده» یا «تمهید برای آینده» مستلزم آگاهی از «تداوم حیات بشری» است؟ فکر میکنید «چشمانداز آینده» به فعالیتهای امروز ما ارزش میدهد؟
بسیاری از خوانندگان شما شاید صحنهای در فیلم «آنیهال» از وودی آلن را به خاطر داشته باشند که «آلوی سینگرِ» 9 ساله را، مادرش به دکتر میبرد چون آلوی از انجام تکالیفاش سرباز میزند با این دلیل که جهان روزی به اتمام خواهد رسید پس انجام تکالیف معنایی ندارد! اما دکتر به آلوی اطمینان میدهد که این اتفاق تا میلیونها سال دیگر نخواهد افتاد. این صحنهها بامزهاند و خندهدار به نظر میرسند که کودکی فکر میکند چون جهان میلیونها سال دیگر از بین میرود پس نباید تکالیفاش را بنویسد.
اما من فکر میکنم اگر جهان 10 یا 20 سال دیگر نابود شود، ممکن است حق با آلوی باشد. این یک سؤال جالب است که چرا ما به چشمانداز یک انقراض قریبالوقوع و دورنمای یک انقراض احتمالی بلندمدت طی میلیونها سال واکنشهای متفاوتی داریم.
نگاه شما در کتاب «مرگ و زندگی پس از مرگ» بسیار شبیه نوعی زندگی معنوی پس از مرگ است. درباره این دیدگاه تان کمی توضیح میدهید؟
مقایسه تان جالب است. فکر میکنم که اگر در پس فکر و احساس من، اعتقاد به «زندگی پس از مرگ» وجود نداشته باشد، بواقع از جوهر و ارزش و معنای آنچه انجام میدهم، کاسته میشود.
گمان میکنم ما اهمیت «اطمینان از تداوم زندگی بشر» را به قدر کافی جدی نگرفتهایم. شما میدانید که برخی از مردم میکوشند این وضعیت را تغییر دهند، اما آنان اغلب این کار را کمابیش با توسل به مفهوم «تعهد اخلاقی» انجام میدهند، با گفتن اینکه «ما این را به فرزندان خود مدیونایم.» ولی من گمان میکنم این طور نیست که آنان به ما وابسته باشند. علاوه بر این، به یک معنا، اگر نسلهای آینده وجود نداشته باشند، ارزش آنچه ما اینجا و اکنون انجام میدهیم به خطر خواهد افتاد.