...

...


فیلسوفان «خودکشی» را چگونه تحلیل می‌کنند؟

زندگی ارزش «زیستن» دارد



 ترجمه سیدامین موسوی‌زاده


هرازگاهی در لابه‌لای اخبار، خبر «خودکشی» فردی خودنمایی می‌کند و در پی آن، نظریه‌پردازان اجتماعی و روانشناسان و گاهی هم سیاستگذاران به تحلیل و تبیین علل و زمینه‌های خودکشی در جوامع می‌پردازند. اما کمتر با تحلیل فیلسوفان پیرامون «خودکشی» مواجه شده‌ایم. در متن پیش رو، قصد داریم شما را با نگاه فلسفی فیلسوفان نسبت به «مرگ خودخواسته» آشنا کنیم.اگر به دنبال پاسخی ساده و در عین حال علمی به پرسش‌های فلسفی خود هستید، تارگاه(وب‌سایت) «از فیلسوفان بپرسید» (askphilosophers.org) می‌تواند به شما کمک کند. در این تارگاه، فیلسوفان بسیاری به پرسش‌های خوانندگان پاسخ می‌دهند و تاکنون بیش از پنج هزار پرسش در زمینه‌های گوناگون پاسخ داده شده‌است. برخی از پرسش‌ و پاسخ‌های این وب‌سایت مربوط به بحث «خودکشی» ‌است که فیلسوفان مختلف هر یک از دیدگاه و تخصص خود به پرسش‌های مخاطبان پاسخ گفته‌اند. هدف ما از ترجمه این پرسش و پاسخ‌ها این بوده‌است که از خلال آنها به «تأملی فلسفی در باب خودکشی» دست پیدا کنیم.



آیا می‌توان کسی را به طور عمده در خودکشی فردی دیگر مسئول دانست؟ منظورم این نیست که اسلحه‌ای را به دست یک فرد نادان یا بی‌ثبات بدهیم. منظورم این است که مثلاً باعث ناراحتی عاطفی شدید فردی شویم چنان که او دست به خودکشی بزند.

پاسخ پروفسور پودنر: در اینجا یک اصل فلسفی وجود دارد: اگر شخص الف انگیزه کافی برای شخص ب فراهم کند تا یک تصمیم را اتخاذ کند، بنابراین الف می‌تواند مسئول عمل ب باشد. در چنین شرایطی من نمی‌توانم تصور کنم که الف مقصر نیست و حتی اگر ب اقدام به عمل نکند، من الف را به خاطر اقدام برای انگیزش مسئول می‌دانم.

مشکلی که کاربرد این اصل برای خودکشی دارد این است که شرایط انگیزشی لازم و کافی برای یک خودکشی هرگز به طور قطع مشخص نیست. این‌طور در نظر گرفته می‌شود که بسیاری از قربانیان خودکشی، به‌طور کامل کنترل عقلانی احساسات خود را در اختیار ندارند، مثلاً درگیر نوعی از بیماری روانی هستند. اگر خودکشی یک عمل غیرعقلانی است، پس مسئولیت آن را به کسی نسبت دادن، اگر محال نباشد، کاری بسیار دشوار است.

آن‌گونه که در پرسش مطرح شده، اگر شخصی باعث ناراحتی عاطفی شدید در قربانی خودکشی شود و قربانی، خود قصدی برای خودکشی نداشته ولی بر اثر احساسات ایجاد شده برای او به خودکشی دست بزند، باید گفت که بله، آن فرد که باعث این خودکشی شده‌است، مسئول است و اگر این شخص هرگز قصد فشار به قربانی را نداشته اما می‌دانست (یا باید عقلاً می‌دانست) که این عمل ممکن است از آن فرد سر بزند یا اینکه قربانی نیز خود قصد خودکشی نداشته ولی در اثر این فشار دست به این کار زده باز هم می‌توان گفت آن شخص مسئول است. اما اگر قربانی خود به هر دلیلی قصد خودکشی داشت، آن فرد دیگر مسئول نخواهد بود. (البته می‌دانم که برخی از صاحبنظران با نظر من موافق نیستند)


 

جیل جنتزلر

پروفسور جیل جنتزلر. Jyl Gentzler. استاد فلسفه در کالج «آمهرست» است. او در فلسفه باستان، اخلاق و فلسفه علم تخصص دارد.


فرض کنید کسی می‌خواهد خودش را بکشد، آیا فیلسوفان یا فلسفه می‌توانند دلایلی له یا علیه عمل او اقامه کنند؟ آیا اصلاً خودکشی یک موضوع فلسفی است؟

پاسخ پروفسور جنتزلر: من گمان می‌کنم اولین چیزی که در «خودکشی» یا «مرگ خود‌خواسته» یا «قتل» اشتباه است، این است که اینها اعمالی هستند که هر یک به نوعی زندگی را پایان می‌دهند. در حالی که، زندگی به واقع «ارزش زیستن» دارد و زندگی چیزی ارزشمند است. هم به خاطر شخصی که زندگی می‌کند و هم به خاطر انسان‌هایی که او را دوست دارند و از وجود او بهره‌مند می‌شوند. در مقابل، من فکر می‌کنم که اغلب کسانی که مرتکب خودکشی می‌شوند فکر می‌کنند که زندگی دیگر ارزش زیستن ندارد. اغلب آنها شدیداً درگیر دردهای فلسفی و روان‌شناختی می‌شوند و پیش‌بینی نمی‌کنند که ممکن است اوضاع بهتر شود.آنها هرگز اعتقاد ندارند که وجودشان برای دیگران مهم است. آنان باور ندارند که زندگی‌شان نقاط عطف فراوانی دارد و نمی‌توانند بفهمند چه چیزهایی می‌تواند به زندگی معنا بدهد. برای آنان «وجود نداشتن» ارزشمندتر از «وجود» می‌شود، نه به خاطر اینکه ارزشی مثبت برای «مرگ» قائل باشند، بلکه به این دلیل که «وجود» برای آنان «ارزشی منفی» دارد.اما من گمان می‌کنم که بسیاری از کسانی که خودکشی می‌کنند در مورد ارزش یا ارزش بالقوه زندگی خود بسیار اشتباه می‌کنند و اگر به زندگی خود پایان دهند عملی را انجام داده‌اند که مانند قتل بسیار اشتباه است.

 

 

میشل گرین

پروفسور میشل گرین، Mitchell Green. استاد فلسفه و مدیر تحصیلات تکمیلی دانشگاه کانکتیکات است. زمینه مطالعاتی او «فلسفه ذهن»، «زبان» و «زیبایی‌شناسی» است.



اگر یک فرد به لحاظ ذهنی و جسمی سالم باشد اما زندگی را بی‌معنی و بی‌ارزش تشخیص دهد، آیا تصمیم او برای خودکشی را می‌توان عقلانی دانست؟

پاسخ پروفسور گرین: این پرسش در عین اختصار، متضمن مسائل سختی است و من در این جا تنها به ملاحظاتی چند اکتفا می‌کنم.اول اینکه بی‌‌معنی بودن زندگی یک فرد، این را نشان نمی‌دهد که «زندگی کلا بی‌معنی است». شاید منابعی از معنا وجود داشته‌باشد که شخص هنوز آنها را درنیافته یا حتی تصورش را نمی‌تواند بکند. همچنین ممکن است زندگی او برای خودش بدون معنا باشد اما برای دیگرانی مانند والدین و دوستانش، حضور او سرشار از معنی باشد. در این مورد شاید بسیار پر معنی‌تر از آن چیزی باشد که شخص گمان می‌کند. معنای زندگی می‌تواند شکل‌های بسیار مختلفی داشته‌باشد. مردم اغلب «این» معناهای زندگی را نمی‌شناسند و فکر می‌کنند که برای معنادار بودن زندگی باید دلیل بزرگی وجود داشته‌باشد.

 اما این طرز تفکر مسأله‌ساز است.چیزهای بسیار زیادی وجود دارد که می‌تواند به زندگی معنا ببخشد و خود این‌ها شاید نتوانند به یکدیگر ترجمه شوند. قدم زدن در یک جنگل در یک روز لطیف پاییزی، خواندن یک رمان، داشتن یک فرزند، همگی می‌توانند به روش‌های کاملاً متفاوت به طور بالقوه به زندگی معنا ببخشند.هر کدام از این نکته‌ها می‌تواند دلیلی باشد برای نامعقول بودن عمل خودکشی.

 

 

 

جین کازز

 پروفسور جین کازز. Jean Kazez. استادیار دانشگاه سوترن متودیست دالاس‌ است. حوزه تدریس او «اخلاق نظری و کاربردی» است




معمولاً می‌گویند که خودکشی «غیرعقلانی» یا «غیراخلاقی» است. اما چه دلیل موجهی وجود دارد تا فردی که شاد نیست و دلیلی در دست ندارد که در آینده شاد باشد، به زندگی ادامه دهد؟ آیا غیرعقلانی نیست که چنین کسی زنده ماندن را انتخاب کند؟

پاسخ پروفسور کازز: کسی که خودکشی می‌کند احتمالاً افسرده است و یکی از علائم افسردگی، «بدبینی» است؛ یک باور بی‌اساس که هیچ چیز بهتر نخواهد شد. از این رو، این احتمال وجود دارد فردی که خودکشی خود را عقلانی می‌بیند، در واقعیت به طور غیرعقلانی تصویر تاریکی از آینده‌اش داشته باشد.

 اما این به آن معنا نیست که ما عقلا و در واقعیت هم با آینده‌ای تاریک و دهشتناک روبه‌رو خواهیم بود. در این موقعیت، ملاحظاتی وجود دارد که می‌توان علیه کسی که می‌خواهد به زندگی خود پایان دهد به کار بست.

پدیده «خودکشی» علاوه ‌بر کسی که می‌میرد، بشدت زندگی بازماندگان را متأثر می‌کند و حتی فراتر از آن، آنچنان که فیلسوفانی مانند کانت گفته‌اند، خودکشی ذاتا «امری غیراخلاقی» است به‌طوری که فارغ از شرایطی که در آن هستیم، انتخاب «مرگ خودخواسته» همواره اشتباه است.

 

 

 

توماس وینفرد منکو پاگ

پروفسور توماس وینفرد منکو پاگ Thomas Winfried Menko Pogge فیلسوف آلمانی و استاد دانشگاه ییل است. مطالعات او عموماً در زمینه «فقر جهانی» و «حقوق بشر» متمرکز ‌است.



آیا باید شخصی را که تصمیم به خودکشی دارد از ارتکاب آن بازداریم؟ در حالی که ما از زندگی شخصی او هیچ اطلاعی نداریم و شاید اگر جای او بودیم، خود همین تصمیم را می‌گرفتیم.

پاسخ پروفسور پاگ: برای مانع شدن از خودکشی نباید تردید کنیم. تصمیم به خودکشی یک «واکنش افراطی» به برخی از تجربه‌ها و رویدادهای زندگی است که قطعاً با گذشت زمان هضم آن اتفاق برای فرد آسان خواهد شد. از این رو، در هر شرایطی خودکشی تصمیمی معقول و سنجیده نیست و باید مانع از وقوع آن شد.اما برای اینکه تردید شما برای ممانعت کردن از خودکشی کسی، از میان برود این نکته مهم را باید بدانید که اگر شما در ممانعت از خودکشی اشتباه کرده‌باشید، فرد هنوز گزینه خودکشی را در اختیار دارد. او هنوز می‌تواند این عمل را بعداً، فردا یا فرداهای دیگر انجام دهد. اما اگر مانع این کار نشوید دیگر بخت دومی در کار نخواهد بود. من فکر می‌کنم بین هزاران دلیلی که وجود دارد تنها همین دلیل کافی است که حس کنیم باید جلو خودکشی را، ولو با توسل به زور (چه با ممانعت شخصی و چه با فراخواندن پلیس) بگیریم. افکار بسیاری از کسانی که به خودکشی می‌اندیشند، «متناقض» و «غیرقطعی» است. اغلب آنان ما را از تصمیم خود برای خودکشی آگاه می‌کنند. و همین اطلاع دادن‌، از دودلی و تردیدشان در این تصمیم حکایت می‌کند و این دلیل دیگری است برای ما که در هر شرایطی باید مانع از رخ دادن خودکشی شویم.


Report Page