...

...


شوخی‌شوخی می‌میرند


سیدامین موسوی‌زاده

بچه‌ها

شوخی‌شوخی سنگ می‌زنند

و قورباغه‌ها

جدی‌جدی می‌میرند...

                                      اریش فرد

«شوخی» با دو واژه در احادیث ما وارد شده‌است: نخست دعابه و دیگر مزاح. هر اندازه در روایات از مزاح پرهیز داده‌ شده‌، دعابه نه تنها روا دانسته‌شده که توصیه نیز شده ‌است. امام جعفرصادق(ع) همچنان که می‌فرمایند: «فاِنّ المداعبه مِن حُسنِ الخلق» (دعابه از منشِ نیکو است)، از مزاح پرهیز می‌دهند:‌«لا تَمْزَحْ، فیذهَبَ نُورکَ» (مزاح مکن که روشنایی تو می‌رود).

اگرچه مزاح در فارسی بار معنایی منفی ندارد ولی در زبان عربی بیشتر با هزل و لودگی هم معنا است.

شاید بتوان «دعابه» را به فارسی شوخی، و «مزاح» را شنگی و لاغ دانست. آنچه دعابه است، را در اصطلاح شاید بتوان با «طنز» مطابقت داد و آنچه را مزاح است با «هزل». در احادیث، شوخی و طنز و دعابه، خنده‌رویی و شادی و «سرور» را در پی دارد که خوب است و به آن سفارش شده‌است و در مقابل، شنگی و هزل، مسخرگی و لودگی و «فرح» را به دنبال می‌آورد که بد است و بشدت از آن پرهیز داده‌شده‌است.

در اخبار آمده که پیامبر گرامی شوخی می‏کردند تا دل افراد شاد شود و هرگاه یکی از یاران را در اندوه می‌یافتند، ‌با شوخی فضای او را عوض می‌کردند. باید در نظر داشت که مداعبه در لغت علاوه‌بر شوخی، «نوازش» و «دلجویی» نیز معنا می‌دهد. اما در عوض هزل و شنگی مرزی بسیار نزدیک با «گناه» دارد. پیامبر اکرم(ص) از اینکه در شوخی سخن ناحقی گفته شود پرهیز داشت و می‌فرمود: شوخی فراوان، آبرو را می‌برد.

همین معنا، در «فلسفه طنز» از نگاه پروفسور رابین تاپلی

(Robin Tapley) قابل توجه است. تاپلی که عضو هیأت علمی دانشکده هنر دانشگاه تامپسون‌ریورز در بریتیش‌کلمبیای کانادا است، کارهایش را عمدتاً به «فلسفه طنز» اختصاص داده‌‌ و تاکنون مقالات متعددی در این زمینه منتشر کرده ‌است. او در جستار «فقط یک شوخی بود؛ اخلاق طنز» که در جلد چهارم کتاب «فلسفه در یدی‌تپه (هفت‌تپه)»، توسط همین دانشگاه در استانبول چاپ شده‌است، می‌کوشد تا معضل اهانت را در طنز رصد کند و معیاری برای تشخیص آن ارائه نماید. او معضل اهانت را فراروی طنز قرار می‌دهد و می‌کوشد با این مرز، شوخی قابل‌قبول و غیرقابل‌قبول را از هم متمایز کند.

پروفسور تاپلی معتقد است در حیطه بررسی آسیب‌های اجتماعی میان «طنز توهین‌آمیز» و آنچه «اخلاقاً قابل‌اعتراض» است، تمایز روشنی وجود دارد. او میان «طنز موهن» و «طنز قابل‌اعتراض» تمایز می‌گذارد و باور دارد که تفاوت واقعی میان «موهن» و «قابل‌اعتراض» تفاوت در نوع طنز است، نه صرفاً در شدت و ضعف طنز. یعنی آنچه باعث رنجش می‌شود یک شوخی غلیظ نیست، بلکه اساساً نوع دیگری از طنز است.

او برای مشخص‌کردن این تمایز، از دو مفهوم «تحقیرآمیز» و «انسانیت‌زدوده کردن» (dehumanize) بهره می‌گیرد و شوخی‌های خاصی را متمایز می‌کند که می‌تواند منجر به آسیب اجتماعی شود. اما چگونه می‌توان دو مفهوم «تحقیرآمیز» و «انسانیت‌زدوده» را تعریف کرد؟ تاپلی برای این منظور از پژوهش‌های «باتلر» در مطالعه جامعه کانادا کمک می‌گیرد.

نخستین مفهومی که برای تشخیص این نوع از طنز مورد استفاده قرار می‌گیرد، مردود شدن در آزمون «معیارهای اجتماعی» است. البته «اجتماع» شامل یک ملت به‌عنوان یک کل است؛ نه یک زیربخش یا گروه کوچک مانند جمعیت دانشگاهی یا یک گروه حاشیه‌ای.

آزمون شامل این است که اجتماع با چه چیز مدارا می‌کند (نه پذیرش و نه موافقت، بلکه صرفاً مدارا). تاپلی البته به این نکته توجه می‌دهد که معیارهای اجتماع با زمان تغییر می‌کنند؛ همچنان که آنچه در دوران ویکتوریایی تحمل‌ناپذیر بود، شاید امروز براحتی تحمل بشود.

مفهوم دوم و مهمتر، تحقیر کردن و انسانیت‌زدایی‌کردن است که قطعاً در آزمون معیارهای اجتماعی مردود می‌شوند. هنگامی که ما دیگران را تحقیر می‌کنیم، شأن آنان را فرومی‌کاهیم و هنگامی که انسانیت‌زدایی می‌کنیم، شرافت اساسی انسان را فرومی‌گذاریم، یا شخص را به شیء تقلیل می‌دهیم، یا او را فروتر از انسان درنظر می‌گیریم، به این مفهوم که کسی را از شرافت و حقوق انسانی کمتری برخوردار می‌دانیم.

به طور خلاصه، تحقیرکردن یا انسانیت‌زدایی این است که کسی را «پایین‌تر» از شأن خودمان بدانیم. از این رو، مردود شدن در آزمون معیارهای اجتماعی مستقیماً با آسیب‌های اجتماعی در پیوند است.

تاپلی در ادامه می‌کوشد که نگرانی احتمالی را نسبت به «دیکتاتوری ارزش‌های اکثریت» برطرف کند، چرا که این احتمال وجود دارد اگر بخش زیادی از یک اجتماع از یک موضوع بیزار باشند، آن مورد در آزمون معیارهای اجتماعی مردود می‌شود و در نتیجه احتمالاً آسیب‌زا خواهد بود.

او برای اصلاح این اشکال، می‌کوشد تا آزمون معیارهای اجتماعی را تعدیل کند. راه‌حل او این است که آزمون باید با دیگر ارزش‌های بنیادین مورد پذیرش عمومی مانند تنوع و مساوات تطبیق یابد. از این رو، این آزمون متضمن جامعه‌ای است که در آن مساوات، تنوع، آزادی و از این قبیل ارزش‌ها پر رنگ هستند. با این نگاه به اجتماع، آزمون معیارهای اجتماعی بسیار کمتر می‌تواند در معرض سوءاستفاده قرار گیرد. بنابراین تمایز میان «توهین‌آمیز» و «اخلاقاً قابل‌اعتراض» از جایی نشأت می‌گیرد که محتوای یک شوخی در آزمون معیارهای اجتماعی مردود شود، چرا که محتوایی که در این آزمون رد شود، تحقیرآمیز و انسانیت‌زدوده است.

باید توجه داشت که این یک تفاوت در درجه نیست، بلکه تفاوت در نوع است. آن «نوع» شوخی که در آزمون معیارهای اجتماعی رد می‌شود، همان است که علاوه بر عدم تجانس اجتماعی، محتوایی تحقیرآمیز و انسانیت‌زدوده دارد.

در نظر تاپلی، یک لطیفه درباره وسایل حمل‌ونقل عمومی، بیمارستان‌ها، یا ریاست‌جمهوری لزوماً تحقیرآمیز یا انسانیت‌زدوده نیست. اما در مورد دست‌انداختن قومیت‌ها و مذهب، وضعیت کاملاً متفاوت است. بنابراین هنگامی ما یک شوخی را «اخلاقاً قابل‌اعتراض» می‌یابیم که عدم‌تجانسی اجتماعی میان گوینده و هدف وجود داشته‌باشد و محتوای آن نسبت به هدف، «انسانیت‌زدا» و «تحقیرآمیز» باشد. اگر یک شوخی هر دو شرط را داشته‌باشد، در نتیجه آن شوخی اخلاقاً قابل‌اعتراض است. چرا که هم عدم‌تجانس اجتماعی و هم تحقیر و انسانیت‌زدایی، با مساوات در تقابل است. به بیان دیگر، اگر ما تفکر برابری اجتماعی را جدی بگیریم، پایه‌ای خواهیم داشت که روی آن باورهای پنهان در شوخی‌ها را بیازماییم.در کل، شوخی‌ها و لطیفه‌هایی که بر باورهای نژادپرستانه و جنس‌ستیزانه و انسانیت‌زدایانه مبتنی هستند، مشکوک‌اند زیرا آنها باورهایی را حمل و حمایت می‌کنند که ما به‌عنوان جامعه نمی‌توانیم با آن مدارا کنیم.

به‌عنوان یک جمع‌بندی، اگر بخواهیم با اصطلاح‌شناسی احادیث شیعی نوشته تاپلی را بازبنویسیم، باید گفت که «مداعبه» نوعی از طنز است که معیارهای اجتماعی آن را تحمل می‌کنند و حتی آن را می‌پذیرند چرا که برابری اجتماعی را نقض نمی‌کنند؛ اما در مقابل هزل و لودگی، نوع دیگرِ طنز، از این آزمون سربلند بیرون نمی‌آید چرا که با تحقیر و انسانیت‌زدایی نسبت دارد و اصل مساوات را زیر پا می‌گذارد.


Report Page