...

...


گفت‌وگو با پروفسور مارتا نوسباوم

از مُد تا فلسفه روم‌باستان


 ترجمه سیدامین موسوی‌زاده

مارتا کراون نوسباوم

پروفسور مارتا کراون نوسباوم (Martha Craven Nussbaum) فیلسوف امریکایی، متولد 1947 نیویورک است. او کارشناسی ارشد و دکترای خود را از دانشگاه هاروارد گرفته و اکنون مدرس کرسی‌های قانون و اخلاق دانشگاه شیکاگو است که قبلاً ریاست «کمیته فلسفه عمومی انجمن فلسفه امریکا» را برعهده داشت و اکنون یکی از اعضای فعال این کمیته به‌شمار می‌رود.

ویژگی‌ای که او را از بسیاری از هم‌قطارانش متمایز می‌کند، زمینه‌های مطالعاتی بسیار متنوع اوست؛ از فلسفه و ادبیات‌یونان و رم‌باستان گرفته تا الهیات، حقوق، اخلاق و سیاست. او فیلسوفی است که در حوزه حقوق زنان و اسلام‌هراسی و مطالعات آسیای جنوبی و بویژه هند نیز متخصص و محل رجوع است. از این منظر، او بیش از یک استاد دانشگاه صرف، یک روشنفکر محسوب می‌شود که پیرامون اکثر موضوع‌های جامعه خود تأمل می‌کند و نظر می‌دهد. نوسباوم به خاطر تألیفات و تأملاتش به افتخارات متعددی نایل شده ‌است؛ از جمله جایزه قلم و برنادی به خاطر تألیفاتش، جایزه شاهزاده آستوریاس در علوم‌اجتماعی و جایزه گراومه‌یر در آموزش.

از آثار او می‌توان به این عناوین اشاره کرد: «شکنندگی خوبی: بخت و اخلاق در فلسفه و تراژدی یونان» (1986)، «پرورش انسانیت: دفاعی کلاسیک از اصلاح در آموزش آزاد» (1997)، «جنسیت و عدالت اجتماعی» (1999)، «زنان و توسعه انسانی» (2000)، «پنهان شدن از انسانیت: بیزاری، شرم و قانون» (2004)، «از بیزاری تا انسانیت» (2010)، «احساسات سیاسی» (2013).

از پروفسور نوسباوم به زبان فارسی به غیر از مقالات و مصاحبه‌هایی پراکنده در مطبوعات ایران، یک مقاله «درباره عشق» از او منتشر شده و کتابی به نام «ارسطو» که به قلم استاد عزت‌الله فولادوند به فارسی برگردانده شده‌است. آنچه می‌خوانید گزیده‌ای از مصاحبه‌ای با اوست با این نیت که شخصیت فکری او برای مخاطب فارسی زبان بیشتر معرفی شود.


 بگذارید از دوره‌ای که در دانشگاه هاروارد بودید آغاز کنم: سال 1975.

بله. من مسیر حرفه‌ای‌ام را از آنجا آغاز کردم. اما آغاز راه فلسفی من در واقع از دبیرستان بود. من از زمانی که شانزده سالم بود پرسش‌های فلسفی، ذهنم را درگیر می‌کرد.

 مثلاً چه پرسش‌هایی؟ اغلب چه سوژه‌هایی ذهن شما را مشغول می‌کند؟

«طبیعت عواطف» و نقش آنها در «زندگی اخلاقی» بسیار فکر و ذهنم را درگیر می‌‌کند. از این رو، پیرامون تنش میان «آرمان عدالت» و «آرمان عشق» در افراد، بسیار نوشته‌ام. اثری دارم درباره «روبسپیر» و انقلاب فرانسه که موضوع اصلی آن «عشق در برابر عدالت» است. علاوه بر این، هیچگاه نسبت به «اخلاق» و موضوع‌های پیرامون آن بی‌تفاوت نبوده‌ام.

 مطالعات‌تان چگونه با «فلسفه باستان» پیوند خورد؟

زمانی که حدود 14 سالم بود با فلسفه‌باستان آشنا شدم. ما یونان‌باستان را در سر فصل درس‌هایمان می‌خواندیم اما علاوه بر این، من از طرف معلم خودم یک‌سری تکالیف ویژه‌ هم داشتم؛ معلم ما فکر می‌کرد که چند تا از دانش‌آموزان می‌توانند مقالاتی درباره شعرهای کمیک و تراژیک بنویسند و ما را به این امر تکلیف می‌کرد. این شد که من به سمت ادبیات ‌یونان کشیده ‌شدم و در آن روزها کارهای زیادی در این‌باره انجام دادم اما بتدریج جزو علایق‌ام شد.

 از آن زمان تاکنون سطح علاقه به فلسفه دوران یونان و رم، چه در دانشگاه و چه در میان عامه، چقدر تغییر کرده‌است؟

 شما باید جور دیگری به این قضیه نگاه کنید. فلسفه یونانی برای هر فرد تحصیلکرده در اروپا و امریکای شمالی، از حدود سده هفدهم تا اواخر سده نوزدهم یک عنصر محوری بود. شما افلاطون و ارسطو و بیش از آن نویسندگان رومی را می‌خواندید؛ کسانی مانند لوکرتیوس، سنکا، مارکوس اورلیوس و مهمتر از همه سیسرو. این مؤلفان، کلیت اندیشه را نه تنها در اروپای قاره‌ای بلکه در بریتانیا و امریکا شکل داده‌اند. به عنوان مثال، رواقیون تأثیر شگفتی بر «پدران بنیانگذار» داشته‌اند.

بنابراین سؤال اساسی اکنون این است که چرا اینها از مد افتاده‌اند؟! به نظر من، این مسأله بواقع به دلیل تأثیر هگل و نیچه است. این دو به عنوان راهنما فرض شدند و به افلاطون مرکزیت بیشتری دادند. همچنین مردم بر یونان بیش از رم تمرکز کردند و متفکران و متون این دوره را به فراموشی سپردند.

در اینجا یک شکاف عظیم در دانشگاه‌ها وجود دارد.

همه، افلاطون و ارسطو را می‌خوانند و گمان می‌کنند که آن دو مرکزیت دارند و هیچ مطالعه‌ای درباره فلسفه یونانی‌مآبی نمی‌شود. مردم حتی لاتین نمی‌آموزند تا بتوانند این فلسفه را بخوانند، چون فکر می‌کنند فلسفه رومی ارزش خواندن ندارد. من شانس آوردم که رساله دکتری‌ام در باب «زبان‌شناسی باستان» بود و نه «فلسفه باستان» چرا که از این منظر، ناچار شدم بسیاری از آثار کلاسیک رومی را مطالعه کنم.

 اما فکر نمی‌کنید ‌اکنون یک گرایش عمومی به احیای «تفکر رواقی» ایجاد شده ‌است؟

هنوز در برنامه درسی علوم‌انسانی وارد نشده است. به کتاب‌های این رشته‌ها نگاه کنید. برنامه‌های درسی گرایشی به «احیای فلسفه رواقی» ندارند و هنوز عمدتاً بر ارسطو و افلاطون و پس از آن آکویناس و آگوستین متمرکز شده‌اند. حتی گاهی اوقات پس از آن دو، مستقیماً به دکارت جهش می‌کنند. فلسفه یونانی‌مآبی هنوز چندان در برنامه‌های درسی حضور ندارد و این متفکران اصلاً خوانده نمی‌شوند.

 شما در کتاب «تحولات اندیشه: تعقل عواطف» (2001) خود را یک «نو-رواقی» توصیف می‌کنید.

باید این را اصلاح کنم. نگاه رواقی به عواطف دو بخش است؛ بخش توصیفی و بخش هنجاری. آنچه من «نو-رواقی» نامیدم، نگرش توصیفی است به آنچه مثل عواطف‌اند، اما من قطعاً نگرش هنجاری را رد می‌کنم.

 در آشفته‌بازار کنونی چه چیزی شما را آرام می‌کند؟

اغلب موسیقی؛ مالر و اپراهای موتزارت را دوست دارم. اپرای فیدلیوی بتهوون را هم خیلی گوش می‌دهم. رمان‌های هنری جیمز و اخیراً هم تئودور فونتانه را می‌خوانم. شعرهای لوییس گلوک و والت ویتمن هم مورد علاقه من است. البته اینها انتخاب‌های شخصی است و من در این مورد یک مشاور خوب نیستم. مردم باید چیزی را بشنوند و بخوانند که آنها را به حرکت فکری وامی‌دارد.

 کدام فیلسوف برای شخص شما مهم است؟

به عنوان یک فیلسوف، جان استوارت میل برایم تحسین برانگیز است. پاسخ بسیاری از مسائل‌ام را از او می‌گیرم.

 کدام کتاب را دوست دارید به رئیس جمهوری بدهید تا بخواند؟

دوست دارم رئیس جمهوری امریکا کسی باشد که کتاب «صلح جاودان» کانت، «درباره قانون جنگ و صلح» هوگو گرتیوس، «انقیاد زنان» جان استوارت میل و «تأملات» مارکوس اورلیوس را خوانده ‌‌باشد. اما رئیس جمهوری این‌طور آدمی نیست و هرگز نخواهد بود. این مشکل ما است.

 شما در انظار بسیار پر زرق و برق ظاهر می‌شوید، چیزی که شما را میان روشنفکران دیگر متمایز‌ می‌کند.

بله. همین طور است. من به مد بسیار علاقه دارم. طراحی خوب لباس را دوست دارم و دنبال کردن این‌ امر یکی از سرگرمی‌های من است. البته فکر می‌کنم دانشگاهیان در دانشکده‌های حقوق، چه مرد و چه زن، بیشتر تمایل به مد دارند تا در دانشکده‌های فلسفه و علوم‌سیاسی.

 هنوز دوِ ماراتن انجام می‌دهید؟

من دوست دارم سه ماراتن (هر ماراتن 42 کیلومتر است) بدوم، اما برای سن من یک یا دو بار و آن هم نیم ماراتن در سال ترجیح دارد. من این کار را هنوز انجام می‌دهم؛ روزی نود دقیقه.

 اگر بخواهید به آیندگان یک پند بدهید، چه می‌گویید؟

سخت کار کن، دوستانت را دوست بدار، هر روز آواز بخوان، هر روز ورزش کن و از زندگی لذت ببر.

 با ارزش‌ترین دارایی شما چیست؟

یک مجموعه دوست‌داشتنی از «فیل»‌های قشنگ.

 کدام کلمه یا عبارت را بیش از همه به کار می‌برید؟

«عمیق» و «دلربا».

 اگر بتوانید در زمان به عقب برگردید، به کجا خواهید رفت؟

دوست داشتم یک دانش‌آموز در مدرسه رابیندرانات تاگور در سانتینیکتان در حوالی سال 1915 بودم و در نمایش‌هایی که او می‌نوشت، بازی می‌کردم.

 بزرگترین ترس شما چیست؟

مرگ.

 دوست دارید چگونه شما را به یاد بیاورند؟

دوست دارم مردم چیزی را درباره من بگویند که آخرین کلمات جان استوارت میل بود: «من کارم را انجام دادم.»


Report Page