...

...


در ستایش خودخواهی

 سیدامین موسوی‌زاده


چندی پیش، در گفت‌وگو با دکتر نعمت‌الله فاضلی که در همین صفحه منتشر شد، از او پرسیدم؛ اگر قرار باشد جهان نابود شود و تو بتوانی تنها و فقط تنها یک کتاب را در حوزه تخصصی خود حفظ کنی، آن کتاب کدام خواهد بود؟ او برای پاسخ به این پرسش دشوار، نخست دو کتاب، یکی کتابی مرجع و دیگری کتابی از آثار خود را برگزید و پس از اصرار من برای انتخاب تنها یک کتاب، در نهایت کتاب خود را ترجیح داد.

از روزی که این گفت‌وگو انجام شد تا تمام فرایند پیاده‌سازی و ویرایش و نشر و پس از آن، واکنش کسانی که پاسخ فاضلی را می‌خوانند، چنین جمله‌ای بود: «چه خودخواه!» شاید خود او نیز پس از انتشار این گفت‌وگو چندین بار این مضمون را از اطرافیان خود شنیده‌باشد. اما آنچه مرا بر آن داشت تا در این‌باره چیزی بنویسم، واکنشی بود که از دو نفر از فرهیختگانِ نام‌آشنای جامعه دانشگاهی با همین محتوا شنیدم و من را به این نتیجه رساند که پاسخ فاضلی نه تنها برای بخش بزرگی از عموم مردم، که نزد پاره‌ای از متفکران نیز حمل بر «خودستایی» و «خودپسندی» گوینده شده‌است.

اما آنچه می‌خواهم در ادامه بنویسم، دفاع از صداقت و روراستی فاضلی نیست؛ چه به‌واقع بسیاری از ما، و حتی شاید همه ما، اگر در چنین موقعیت دشواری قرار بگیریم، ترجیح می‌دهیم خود و آثار مربوط به خود را در جهان حفظ کنیم.

 هرچند امروز در تصور این موقعیت خود را ایثارگر بدانیم، اما دور نیست که در مواجهه‌ای حقیقی خود را بر هر چیز دیگری مقدم بشماریم. شاید برای بسیاری از ما، پاسخ همین باشد، اما ملاحظات و رودربایستی‌های اجتماعی وادارمان می‌کند که پاسخی آرمانگرایانه و البته عموماً نادرست را پیش‌روی این پرسش قرار دهیم.

با این حال، همچنان که گفتم، هدف من دفاع از صداقت فاضلی نیست، بلکه چنانکه از عنوان این یادداشت برمی‌آید، ادعای من چنین است؛ «خودخواهی نه تنها مذموم نیست، بلکه یک فضیلت است و می‌توان گفت رویکرد و عملکرد اخلاق بر همین اصل اصیل انسانی استوار است».

«آین رند»، فیلسوف و نویسنده روس‌تبار امریکایی، در مجموعه مقالاتی که در سال 1964 با عنوان «فضیلت خودخواهی» منتشر کرد، نه تنها خودگرایی را در جایگاه مجموعه‌ای از قوانین اخلاقی و عقلانی معرفی‌کرد، بلکه از مخرب‌بودن دگرخواهی نوشت. (این کتاب را پرویز داریوش با عنوان «فضیلت خودپرستی» به فارسی بازگردانده است. ) اما فارغ از چنین دیدگاهی که شاید اندکی افراطی تلقی شود، می‌توان خودخواهی را بنیادی برای بازتعریف اخلاق و حتی مفاهیم «دیگرگرایانه» در اخلاق در نظر گرفت.

اخلاق هنجاری را می‌توان در یک نگاه کلی به دو پاره تقسیم‌کرد: یکی «اخلاق دیگرگرا» (که منافع دیگری و دیگران را بر خود مقدم می‌شمرد) و دوم «اخلاق خودگرا» (که بنیاد عمل اخلاقی را به خود ارجاع می‌دهد). من در این گفتار عامدانه به جای این واژه دوم، «خودخواهی» را به کار می‌برم که نزد عموم باری منفی دارد.

اصل ادعای من چنین است که در این دوقطبی، «دیگرگرایی» در نظر و عمل نه تنها ارزش و همچنین ضدارزش نیست، بلکه اساساً امکان تحقق ندارد. در اینجا مسأله «خواست» مطرح نیست، بلکه «توان» دیگرگرایی عملاً منتفی است. از این رو، تنها می‌توان خودگرا بود و گزاره دیگرگرایی عملاً یک سوءتعبیر است. اعمال دیگرگرایانه، رفتارهایی هستند که در آن منافع «خود» به تعویق افتاده است. در واقع در این‌گونه کردارها، ما متناسب با دریافت خود از منافع آینده و پسینی رفتار می‌کنیم، نه اینکه دیگری را بر خود ترجیح دهیم. این همان کاری است که همه ما در شئون مختلف زندگی خود، بارها و بارها انجام می‌دهیم و از آن به آینده‌نگری تعبیر می‌کنیم. در واقع، آنچه باعث می‌شود ما ایثار کنیم، تلقی ما از منافع و مزایایی است که «خود» در آینده به دست خواهیم آورد.

هنگامی که یک دیندار، معتقد به هر دینی که باشد، منافع خود را برای دیگری فدا می‌کند و عملی ایثارگرانه انجام می‌دهد، در واقع «خود» را برای تحصیل مقصدی عالی‌تر به تعویق می‌اندازد. او منافع کوچک خود را فدای مزایای بزرگ‌تری می‌کند که در آینده به دست می‌آورد. اگر دین او یک دین آخرت‌گرا، مانند ادیان ابراهیمی باشد که در این صورت پاداش بهشتی و در وجهی متعالی‌تر رضوان‌الهی متوجه اوست، و چنانچه دین او دینی مانند بوداگرایی باشد، رهایی از چرخه رنج را به دست خواهد آورد. به هر رو، او دیگری را انتخاب نکرده است، بلکه خود را برای تحصیل منفعتی والاتر، به زحمت انداخته است.

تا اینجا، آنچه گفته شد، این ادعا بود که «انسان خودخواه است». ممکن است کسی بگوید که به فرض ادعای تو قابل قبول باشد اما اینکه «بشر خودگرا است» لزوماً به این نخواهد انجامید که «خودخواهی خوب است». ممکن است ما همگی دچار رذیلتی مشترک باشیم؛ اما آنچه اخلاقی است، همان دیگرگرایی است.

این ایراد کاملاً بجا است. من نمی‌توانم در ستایش خودخواهی سخن بگویم. برای این امر به لوازم دیگری نیاز دارم. خودخواهی یک واقعیت است؛ اما آنچه هست، لزوماً خوب نیست.

همچنان که پیش‌تر گفتم، در یک عمل دیگرگرایانه و اصولاً در هر عملی، ما مطابق تلقی خود از منافع آینده خود رفتار می‌کنیم. بنابراین، آنچه در رفتارهای ما نقشی اساسی دارد، «آگاهی» ما به فرجام کار و پیامدهای آن است. آنچه در واقع در خوب و بد کارها مؤثر است، همین آگاهی است. آنچه یک عمل را خوب یا بد خواهد کرد، میزان آگاهی ما به عواقب آن و البته التزام ما به این آگاهی است.

در نتیجه می‌توان گفت خودخواهی همچنان که لزوماً بد نیست، خوب هم نخواهد بود. خودخواهی زمینه و بستری واقعی است، لزوماً انسان در آن گام برمی‌دارد و خود در این «زمینه» فی‌نفسه ارزشمند یا ضدارزش نیست؛ بلکه این میزان و جهت آگاهی شخص است که از یک عمل خودگرایانه، که همه اعمال ما را دربرمی‌گیرد، عملی اخلاقی یا غیراخلاقی می‌سازد.

در یک کلام، اخلاق وابسته به آگاهی است و ترجیح خود و دیگری، صرفاً زمینه‌ای است برای تحقق عملی آگاهی و بروز التزام فرد به دانایی خود. «آین رند» نیز از منظری دیگر به همین نکته اذعان می‌کند و در آغاز کتاب دیگر خود با نام «چپ نو: انقلاب ضدصنعتی» بیان می‌کند که در درجه اول مدافع خودخواهی نیست، بلکه «مدافع خرد» است.


Report Page