...

...


سرطان زندگی است


سیدامین موسوی‌زاده


اخبار سرطان را همه روزه می‌شنویم: از درمان‌هایی که کشف و ابداع می‌شوند، تا چهره‌هایی که بر اثر سرطان می‌میرند و گاه نیز شخصیت‌هایی که از دست این بیماری می‌گریزند یا بنا بر تعبیر مشهور سرطان را شکست می‌دهند. سرطان هر روز با ما است. در آلودگی هوا، در غذاهای روزمره، در عادت‌های عمومی؛ در همه چیز.

اما نگاه ما به این پدیده با مرگ و به ناگزیر با ترس و تأسف همراه است. زیرا کسی که سرطان گرفته، قرار است بزودی بمیرد و ما تقریباً زمان درگذشت او را و همچنین شانس او را برای بقا به دقت با اعدادی مثل چهار درصد و هفت درصد برآورد کرده‌ایم. ما کاملاً به مرگ‌فرجامی سرطان آگاهیم و همین آگاهی، ما را نگران می‌کند؛ یک «آگاهی اندوهبار». برای همین است که ما سرطان را با تلخی یاد می‌کنیم، در آن‌باره به تلخی می‌اندیشیم. حتی اگر شاعری طنز‌پرداز مثل عمران صلاحی هم به سراغ این موضوع بیاید، با یک تلخی بی‌نهایت روبه‌رو‌ییم:

«در تنم خرچنگی است

که مرا می‌کاود

خوب می‌دانم من

که تهی خواهم شد

و فرو خواهم ریخت

توده زشت کریهی شده‌ام

بچه‌هایم از من می‌ترسند

آشنایانم نیز

به ملاقات پرستار جوان می‌آیند»

اینجا بنا ندارم این تلخی را با سخن گفتن از خوش‌بینی‌ها و آینده‌بینی‌های پزشکی کم‌رنگ کنم. هر چند که جا برای این خوش‌بینی باز است؛ سرطان درمان‌های متعددی را پیش‌رو دارد و به همان اندازه از مرگ دورتر شده و امیدوار و بسا مطمئن هستیم که دورتر هم خواهد شد. سخن من در اینجا در چیستی و چگونگی بست و پیوست مرگ و سرطان است. آیا این ارتباط وجود دارد؟

بیایید برای لحظاتی به گونه‌ای دیگر به سرطان بنگریم. سرطان در حقیقت مرگ نیست، بلکه احتمال مرگ است؛ یک خطر.

اما ظاهراً ما آدم‌‌ها آن قدرها هم از خطر بدمان نمی‌آید، بلکه بر عکس: بسیاری از مواقع به استقبال آن می‌رویم تا هیجان را تجربه کنیم. حتی اگر در عشق به مخاطره شک داشته باشیم، در اینکه همه ما هیجان را دوست داریم شکی نیست. ترن‌های هوایی در شهر بازی، فیلم‌های ترسناک و دلهره‌آور نمونه‌هایی از هیجان‌‌گرایی است. مسابقه اتومبیلرانی برای راننده نزدیک به بیست درصد خطر مرگ دارد. پرش بانجی ورزشی همراه با مخاطره است. رولت روسی البته با درصد بالای خطر در این میان همیشه یک استثنا است.

به هر حال خطر مرگ، اگر با هیجان همراه باشد، ما را آن‌قدرها هم نگران و ترسان نمی‌کند. اگر هم بترسیم، ترسی شیرین

خواهیم داشت.

پس تا اینجا، در مقابل سرطان ادعا کردیم که مشکل ما با او، نه مخاطره مرگ بلکه نبودن هیجان در این احتمال خطر است؛ چرا که اغلب ما در مواجهه با سرطان منفعل هستیم. ما بازی بودن آن را فراموش می‌کنیم و در نتیجه از هیجان آن محروم خواهیم ماند. چه در جایگاه پزشک، چه در جایگاه بیمار و چه در جایگاه اطرافیان بیمار، همیشه مواجهه‌ای از نوع «قهوه قجر» است.

 ما بیمار را و خود را در جایگاه کسی می‌یابیم که باید قهوه را بنوشد و سپس بمیرد. همین کام ما را تلخ می‌کند. اما اگر نگرش خود را تغییر دهیم و فکر کنیم بیمار یا ما در حال بازی رولت با یک خرچنگ است، داستان خیلی متفاوت است.

 در این نوع از رولت روسی، درست همان‌طور که بیمار باید خشاب را بچرخاند و روی شقیقه خود شلیک کند، بیماری نیز مجبور است تا شانس خود را برای بقا بیازماید.

همان‌طور که ما در مقابل‌ خود برای زنده ماندن بازی می‌کنیم، بیماری نیز باید برای بقا بجنگد. این نقطه درست همان هیجانی است که ما در سرطان گم کرده‌ایم.

در واقع تمام زندگی از همین بازی‌های کوچک تشکیل شده‌است؛ بازی‌های هیجان‌انگیزی که به زندگی معنی می‌دهد. اگر همین هیجان‌ها نباشند، زندگی بی‌اندازه کسالت‌بار خواهد بود.

هر اندازه که خطر بزرگ‌تر باشد، هیجان بیشتری در انتظار ما است و هر اندازه هیجان بیشتری را تحمل کنیم، دستاوردهای عظیم‌تری در پیش روی ما است. معنای زندگی همین خطر‌پذیری و خطر کردن است.

هنگامی که سرطان می‌گیریم یا با یک انسان مبتلا به سرطان مواجه می‌شویم، ما با یک آدم مرده یا رو به مرگ مواجه نیستیم؛ بلکه موقعیت بیمار، موقیعت یک انسان در معرض خطر است؛ انسانی که قرار است یک هیجان بزرگ را در یک درگیری نفسگیر تجربه کند.

در واقع او برای به دست آوردن یک هیجان مجانی شانس آورده‌است. او یک بلیت بخت‌آزمایی دارد و تنها از میان همه اطرافیانش او می‌تواند در این مسابقه شرکت کند؛ مسابقه‌ای که جایزه آن به قدر یک زندگی ارزش دارد.

او هیجانی را دارد که بقیه انسان‌های عادی از آن محروم‌اند و در نتیجه هرگز لذت بردن در این بازی را نخواهند چشید. البته اگر هم ببازد چیز زیادی را از دست نداده‌است.

مرگ میراثی است که به همه انسان‌ها به یک اندازه می‌رسد. اما هیجان بازی سرطان را تنها معدودی از سر می‌گذرانند.

از این رو باید تلخی نگاه‌مان را از روی سرطان برداریم. سرطان مرگ نیست. سرطان زندگی است. من سرطان دارم پس زنده‌ام.


Report Page