...
به مناسبت ۲۵ آذر، روز پژوهش
قورباغهي آبپز
سیدامین موسویزاده
سرقتهای همیشگی
نوشتن این جستار را مدتی پیش در ذهن داشتم، با این دغدغهی همه و متاسفانه همیشه که پژوهش در ساختار جامعهی علمی ما نه تنها امری جدی نیست که اغلب رنگی واقعی نیز ندارد. اما حوادثی که در آذر ماه امسال رخ داد، یا بهتر بگویم حقایقی که در این ماه فاش شد، رنگ و بوی این نوشته را تغییر داد. هنگامی که خبر اتهام سرقت علمی به سه تن از فلسفهشناسان بزرگ ایران که در معتبرترین دانشگاههای این کشور با بالاترین درجات علمی مشغول به تدریس هستند در فضای رسانهیی پخش شد، عمدهترین واکنشهای مردمی در چنین جملاتی بیان میشد: ای بابا! این که چیز تازهیی نیست. در رشتهی ما هم همین طور است. من در این نوشتار در پی اثبات یا رد آن اتهامات نیستم، که این امر از حوزهی صلاحیت من خارج است؛ اما در پی تحلیل وضعیتی هستم که اکنون در فضای پژوهشی ما وجود دارد. نسبت به پایاننامهفروشیهای خیابان انقلاب و بنگاههای رسمی قاچاق مقالات آیاسآی، پیش از این بسیار سخن رفته است و صاحبنظران هشدار فراوان دادهاند؛ هر چند که از سوی وزارت علوم و دیگر نهادهای مسوول این هشدارها هرگز جدی گرفته نشده است.
کوررنگی اخلاقی
زمانی سروش دباغ برای توصیف مردمی که در فاجعهی میدان کاج به فیلم گرفتن با گوشی خود مشغول بودند، کوررنگی اخلاقی را به کار برد و نسبت به فروریختن قبح اعمال غیراخلاقی هشدار داد. متاسفانه در سرقتهای علمی نیز ما دچار چنین وضعیتی هستیم. ما همگی نه تنها به این روند عادت کردهایم، که خود را نیز بخشی از این چرخهی معیوب میپنداریم. حتی بسیاری از ما که در نوشتههای خود از چنین کارهایی پرهیز میکنیم، ابایی نداریم که به عنوان شغل با یکی از موسسات پایاننامهفروشی همکاری کنیم و به جای دیگران مقالهی پژوهشی سر هم کنیم. این عملا به عنوان یک شغل دانشجویی و همچنین درآمدی جنبی برای استادان جا افتاده است. بریدن و چسباندن نوشتههای این و آن و تدوین یک مقالهی جدید سنتی است که در میان دانشجویان هرگز قبحی ندارد. چندی پیش در سر کلاس اخلاق چنین بحثی درگرفت که حتا اگر چنین اعمال غیراخلاقی باشد خوب است چون به ترویج و نشر علم میانجامد و باعث میشود نوشتههای دیگران دوباره خوانده شود! نه تنها این اعمال زشتی خود را در جامعهی علمی ما از دست دادهاند که برخی از ما برای این سنتِ جدید پشتوانههای ذهنی و اخلاقی میتراشند و آن را به عدم نقل ماخذ در ادبِ علمی قدیم ما میچسبانند. در سنت علمی دیرین این سرزمین، چون اصالت با علم بوده و نه عالم، نوشتهها اغلب بدون این که از کجا آمده است در کتاب نقل میشدند؛ به طوری که درصد بالایی از کتاب مفصل اسفار ملاصدرا نقلقولهایی بدون نام است. اما توجه نداریم در دنیای قدیم که متن علمی صرفا در مراکز علمی و توسط اندیشوران خوانده و تدریس میشد، همهی مخاطبان از ارجاعات این متن باخبر بوده و در شرح و بسط این متون، استادان مرجع نقلها را تذکر میدادهاند. اما در جهان امروز که علم نیز همانند همه چیز عمومیت یافته، نیاز است تا مرجعیت سخن و اصالت آن در خودِ متن مشخص شود.
اما علاوه بر این که ذهن دانشجویان و دانشوران ما امروز کاملا پذیرای این بیاخلاقیهاست، نهادهای علمی نیز انگار بر اساس همین طراحی شدهاند.
لزوم جدایی پژوهش از آموزش
در نظام ما حرفهی پژوهش کاملا در حرفهی آموزش آمیخته شده است. ما از یک استاد دانشگاه توقع داریم که هم یک نظریهپرداز خوب باشد و هم یک آموزشدهندهی خوب. و نظام ارتقای شغلی را بر مقالات و نوشتهها قرار دادهایم. هر چند برخی معتقدند حرفهیی کردن علم منجر به این ناهنجاریها شده اما من با این نظر چندان موافق نیستم. چرا که به هر رو نظام ارتقای شغلی پژوهندگان و آموزندگان نیز باید بر بنیاد فراوردههای آموزش و پژوهش باشد. اما آن چه آسیبزا مینماید این است که برای کسی که یک آموزشدهندهی خوب است اما لزوما پژوهشگر نیست روند ارتقای شغلی مناسبی را طراحی نکردهایم. اما پژوهش ربط مستقیمی به آموزش ندارد. استادان بسیاری هستند که در انتقال علم به دانشجو بسیار موفق عمل میکنند، اما ذهنشان چندان با پژوهش و ارایهی نظریه ساخت نیافته است. چنین کسی برای ارتقای شغلی و تامین معاش خود را ناچار میبیند که نوشتن مقاله بپردازد؛ کاری که از عهدهاش به خوبی برنخواهد آمد.
به دیگر سخن متاسفانه پژوهش و آموزش در یک نظام واحد چیده شدهاند و سازوکاری مستقل برای هر یک وجود ندارد. یک استاد باید بتواند بر اساس کمیاتی پژوهشی و یا به همان وزن آموزشی جایگاه شغلی خود را ارتقا دهد.
مرجع سنجش مقالات
نهاد متولی سنجش مقالات و پایاننامهها و به طور کلی پژوهش، ظاهرا مرکز اطلاعات و مدارک علمی ایران است. همچنین نشریات علمی-پژوهشی نیز به عنوان پایگاههایی خُردتر میتوانند سنجش اصالت را در فرایندهای پذیرش خود لحاظ کنند. اما روندی که ظاهرا در ایرانداک دنبال میشود، صرفا بررسی عنوان است. شما با یک عنوان نمیتوانید یک پایاننامهی تازه ثبت کنید، حتا اگر نظریهیی نو داشته باشید. و فقط کافی است تا عنوان خود را کمی دستکاری و پس و پیش کنید تا بتوانید یک پایاننامهی تکراری را ثبت کنید. روند بررسی عناوین در این مرکز کاملا صوری و عقیم و ناکارآمد است. در مجلات علمی-پژوهشی نیز ویراستاران تمایلی به بررسی اصالت مقالات رسیده ندارند. چرا که این کار بسیار زمانبر و هزینهزا ست و از این رو متولیان نشریات تنها به صلاحیت علمی آن، آن هم اغلب بر اساس رویکردهایی غیردقیق بسنده میکنند. رویکردهای پذیرش در این نشریات البته خود بحثی مفصل است و مجالی دیگر میطلبد. در این جا تنها به همین نظر اکتفا میکنم که چنین رویکردهایی باعث شده تا نظریات تازه و بدیع از نشریات علمیپژوهشی رخت ببندند و به فضاهایی روزنامهنگارانه پناهنده شوند.
قورباغهي آبپز
هنگامي که قورباغه را داخل یک ماهیتابهي پر از آب قرار بگذاريم و آن را به تدریج داغ كنيم، قورباغه نمیتواند متوجه افزایش اندكاندك دما شود. او همچنان در آب ميماند تا اندك اندك آبپز ميشود و ميميرد. وضعيت پژوهشي امروز ما نيز چنين سوگنامهيي است. فساد تمام اجزاي جامعهي علميماي را فروبلعيده، اما تنها كاري كه ما انجام دادهايم اين است كه عادت كردهايم. اين است كه همه خيلي راحت فقط ميگوييم: اي بابا! اين كه چيز تازهيي نيست. در رشتهي ما هم همين طور است.