!!!

!!!

!!!

سلام آبی من.


 امروز عاشقت شدم، شاید هم چند روز پیش. روزی که بهم گفتی رنگ موردعلاقه ـت صورتیه و من به اندازه ده تا انگشت‌های دستم عاشقت شدم؛ به اندازه تمام ثانیه‌هایی که واقعا نفس کشیدم و تمام ستاره‌هایی که تاحالا به چشم دیدم. تمام پروانه‌های دنیا، شکوفه‌های صورتی و پری‌هایی که هیچوقت دیده نشدند.

 عاشقت شدم و آرزو کردم روزی چشم‌هات با دیدن من برق بزنه. قلب غم‌گرفته من اما خیلی زود متوجه شد آسمونی که هرروز لب به روی افقِ دیدگانت میذاره، صورتی رنگه. صورتی که بوی شکوفه‌های گیلاس میداد و منی که کوچیک‌تر از پری‌های بهاری و فانی بودم، برای بوسیدن تو باید صورتی میشدم.

 مثل آبنبات‌‌هایی با طعم توت‌فرنگی و گیلاس. سرخیِ محو رنگین‌کمون. پرتقال خونی. تیشرتی که زمانی قرمز و حالا از رنگ و رو افتاده، صورتیِ صورتی شده بود‌.

 عاشقت شدم، از رنگ و رو افتادم و صورتی شدم. صورتی. صورتی. درحالیکه هر روز خورشید طلوع و غروب میکرد تا آسمون گاها صورتی بشه، من برای همیشه صورتی شدم. میون دست‌هات، توی آغوشت، زیر بوسه‌هات و درون نگاهت، هزار بار صورتی شدم چون یک روزی متوجه شدم که دوسِت دارم‌. شاید امروز، شاید هم چند روز پیش.

Report Page