🔞❄️🔞❄️🔞

🔞❄️🔞❄️🔞

🔞❄️🔞❄️

🔞❄️🔞

🔞❄️

🔞


#پارت_۳۰


_چون حالت خوب نیست هیچی بهت نمیگم...وگرنه داری زر زر میکنی نازگلم..

الانم برو تو اتاقت کارایی که گفتمو انجام بده.


رهام کرد و دستی توی صورتش کشید و گردنش رو به طرفین تکون داد...

کلافگی توی صورتش داد میزد...


اشک سمج گوشه چشمم رو پاک کردم و از اتاقی که سراسر عذاب بود برام زدم بیرون...

رفتم داخل اتاق خودم...

فورا رفتم داخل حمام...تمام تنم رو تمیز شستم...دستی بین پام کشیدم...یکم لزج بود...

دوباره اشکام سرازیر شدن...

تمام تنم رو تمیز شستم و از حمام زدم بیرون.


تنم رو خشک کردم و یه دست لباس مرتب پوشیدم و موهام رو خشک کردم و ساده بالای سرم بستم...


حالم اصلا خوب نبود...نگاهی به گوشیم انداختم از پروا بود(مربوط به فصل اول رمان😍🙈فایلش داخل کانال موجوده💃😍) 

هه بعد این همه مدت زنگ زده که چی؟

اون موقع که ولم کرد و رفیق نیمه راه شد که نگفت نازگل تو تنها تو شهر غریب میخوای چیکار کنی؟


گوشی رو خاموش کردم و از جام بلند شدم و از اتاق زدم بیرون.

خواستم از کافه بزنم بیرون که صدای فرید مانع شد.


_کجا؟


بدون اینکه برگردم گفتم:

_بیرون


_چخبره بیرون؟.


و به سمتم اومد و بازوم رو گرفت و مجبورم کرد که به سمتش برگردم.

بدون اینکه نگاهش کنم گفتم:


#رقاص_من❄️



Report Page