اصلاح طلبان قهرمانان تاریخ ایران

اصلاح طلبان قهرمانان تاریخ ایران

#مجمع_اصلاح_طلبان_اندیمشک

اصلاح طلبان قهرمانان بلند آوازه و موثر تاریخ ایران اند.اگر قائم مقام داشتند یا امیرکبیر،سپهسالار بودند یا میرزاعلی خان امین الدوله،دکتر مصدق،علی امینی یا مهندس بازرگان و افراد پس و پیش از آنان.همه و همه قهرمانان بی ریای تاریخ این خاک اند که بدون چشم داشت به قدرت و سودای سربالا،برای مصلحت کشور از همه چیز خود گذشتند و آینده این خاک را بر هرچیز دیگر مقدم داشتند.

تندروها ویران کرده اند، بدون آنکه بدانند چه میخواهند. هرچه ویرانی است از آن آنهاست که قرن ها بر این خاک زجر کشیده و استبداد زده حکم رانی کرده اند.بر این خاکی که با استبداد زاده شد و هیچکس از خود نگذشت تا از استبداد بکاهد.اما اصلاح طلبان همواره وزارت و صدارت را بر تخت نشینی ترجیح دادند و نیک اندیشانه و صلح طلبانه به دنبال اصلاح نامطلوب و خیر عموم مردم بوده اند.اگر آبادانی هست از آن کسانی است که اصلاح طلب بوده اند و مصلحت اندیش.به سرتاسر تاریخ نگاه کنیم،میبینیم هرجا رشدی بوده اصلاح طلبی حضور داشته است و تاریخ جدید ما که با دگرگونی و از میان رفتن ساختار استبدادی گذشته آغاز میشود،سرسلسله جنبان آن اصلاح طلبانی چون امیرکبیر،قائم مقام،امین الدوله و دیگر مصلحانی هستند که فهمیدن و اندیشیدن را به مردم آموختند.از بذری که آنان کاشتند،تحول خواهی و اصلاح طلبی رویید و جنبش هایی در پی داشت و منجر به دگرگونی های عظیمی در ساختار سیاسی،اجتماعی و اقتصادی ایران شد.با نگاهی گذرا و سطحی به اوضاع کشور در مقایسه دو قرن گذشته درمی یابیم که این دگرگونی چنان مشهود است که اگر شخصی در آخر قرن نوزدهم به خواب رفته و در آخر قرن بیستم از خواب برخیزد،نمیتواند خود را باشرایط جدید وفق دهد(درحالی که بیش از هزارسال هیچ تغییر مشهودی ایجاد نشد)از نگاه مردم به دنیا و زندگی و نوع زیستن آنها گرفته،تا مطالبات،دغدغه ها،امکانات،اوضاع فرهنگی،اجتماعی و سیاسی کشور و حتی هراس های زندگی،دچار استحاله و دگرگونی قابل توجهی شده است که پرداختن مفصل به آن در این مطلب امکان پذیر نیست.دغدغه ها و هراس های مردم در اواخر قرن نوزدهم حول راهزنی،دزدی،چشم زخم،اجنه،طاعون و… بود اما در اواخر قرن بیستم به دغدغه های مدرنی چون بیکاری، مستمری بازنشستگی،مسکن،آلودگی هوا و محیط زیست،رقابت تحصیلی،شغلی و اقتصادی،امکانات زندگی،حقوق شهروندی،حقوق زنان و مسائلی از این دست بدل گردید.حتی زبان سیاسی مردم دچار دگرگونی شده است و استبداد،سلطنت،اشراف،رعیت،ارباب و.. جای خود را به دموکراسی،پلورالیسم،مدرنیته،حقوق بشر،جامعه مدنی،مشارکت و… داده است.اینهمه تحول حاصل اندیشه های مترقی و تحول خواهانه اصلاح طلبانی است که به جای تکیه برقدرت و سودای تاج و تحت،به دنبال توسعه و پیشرفت کشور بوده اند و در دورانی که پادشاهان از جاهلیت مردم برای بقای خویش بهره میبردند با اگاه سازی و دایر کردن مدرسه،دارالفنون،نشریات و اصلاحات فرهنگی و اجتماعی سرسلسله جنبان تحولات و جنبش های عظیمی در کشور گردیدند.

در این مطلب شرح چند مورد از اصلاح طلبانی را داریم که به جای کینه توزی و منفعت طلبی خود را وقف مردم و کشور کرده اند.

در همین هشتاد سال پیش که رضا شاه میتوانست در بالای فهرست اصلاح طلبان قرار بگیرد،و با برانداختن اولین و تنها پادشاه دموکرات کشور که دموکرات بودنش حاصل کشته ها و مقاومت های مردم در انقلاب مشروطه بود،عملا دست آورد آن انقلاب بزرگ را از میان برد و چون سلطنت و دولت را با هم در اختیار داشت،دیکاتور شد و چون دیکتاتور شد نمیتواند در زمره اصلاح طلبان جای بگیرد.پانزده سال طلایی بعداز جنگ جهانی اول را که قدرت جهانی ضعیف بود و امپراطوری عثمانی و روس در همسایگی ایران مضمحل شده بودند،موقع جهش بود و دموکراسی بدست آمده ایران میتوانست جان بگیرد،با قدرت طلبی رضاخان که وجود مغتنمی بود از میان رفت.وجود مغتنم به آن دلیل که کشور را از مرز فروپاشی نجات داد و در یکپارچه کردن و ایجاد ثبات و امنیت بسیار موثر بود و کارهای بسیاری نیز انجام داد،اما در راه نوسازی اگر جمهوری خواهی را بر دیکتاتوری ترجیح میداد و به جای اقتدارطلبی،اصلاح طلبی پیشه میکرد،اوضاع به گونه ای دیگر رقم میخورد.در پایان کار،درحالی که بسیار چیزها ساخته بود،همان ضعفی که منجر به دیکتاتور شدنش شد،سبب گردید تا متفقین بیرونش انداختند.

تاریخ به ما میگوید که سقوط رضاشاه که همزمان با اشغال تهران رخ داد میتوانست فاجعه بارتر باشد،اما وجود اصلاح طلبانی که صلاح مملکت را بر کینه خود ترجیح دادند سبب شد تا کشور خسارت زیادی نبیند.وقتی رضاشاه عاجز و درمانده به خانه فروغی رفت،که پیر و درمانده در حبس خانگی بود و به او متوسل شد،نوه فروغی در را گشود.همان کسی که پدرش بی دلیل به دستور رضاشاه کشته شد.اما فروغی نگذاشت کینه ها بجوشد.انگلیسی ها به او پیشنهاد تشکیل جمهوری دادند.همه شرایط هم فراهم بود اما مرد ادیب صلاح را در این دید که پسر رضاشاه درسلطنت بماند و با حضور جوانی سویس رفته و در کنار آن دولت های جمهوری خواه،هم دموکراسی بدست می آید و هم ساختمان قدرت از هم نمی پاشد تا تجربه های تلخ انتقال قدرت های پیشین و علی الخصوص مشروطه که از دموکراسی به فروپاشی و دیکتاتوری و از اندیشه به ترور و خشونت کشیده شد،تکرار شود.چنین هم شد و ایران در اوایل سلطنت محمدرضا شاه تا کودتای ۲۸مرداد برای اولین بار آزادی و دموکراسی را در امنیت و با حفظ ساختار و تمامیت ارضی کشور تجربه کرد و در سایه یک بروکراسی و نظم خاص مصلحان و اندیشمندان بسیاری به دنبال توسعه و نوسازی کشور بودند.به دنبال فروغی،احمد قوام السلطنه و مصدق هم از حصر آزاد شدند.آنها هم انقلابی نبودند و ابایی نداشتند به عنوان نخست وزیر و در حکومت شاه برای توسعه کشور کار کنند تا اینکه بخواهند بر تخت بنشینند و کشور را متحمل هزینه های سنگین کنند.آری این است شرط بزرگی.مگر گاندی و ماندلا چه کردند.اما بازهم امان از طبع قدرت طلب و سلطه جوی انسان که همان جوان سوئیس رفته را تبدیل به دیکتاتوری مطلق کرد.کسی که در بیست سال آخر سلطنتش هیچ انتقادی نمیپذیرفت،هیچ صدایی نمیشنید و هیچ مشورتی را بر نمی تافت.با افتخار میگفت که کشور را به تنهایی اداره خواهد کرد و فرصت طلایی تاریخ که تمام کشورهای صاحب نفت آبادان شدند از دست رفت.بازهم تندروی ها و لگام گسیختگی هایی که سوار را از مرکب بر زمین میکوبد دیکتاتوری را به لب پرتگاه کشاند.محمدرضا هم چون پدرش جایی جز خانه اصلاح طلبان نداشت.دکتر سنجابی رهبر جبهه ملی پیشنهاد دیرهنگام محمدرضاشاه را به دلایل مشخص نپذیرفت.دکتر صدیقی هم به همین صورت،تا بختیار جلو آمد.اما خیلی دیر شده بود و از دست دکتر امینی،انتظام، دکتر شایگان و دیگر اصلاح طلبان هم کاری ساخته نبود.انقلاب بزرگ که فرصت دفن سلطنت را غنیمت شمرده بود هم به میراث مصدق متوسل شد.به مهندس بازرگان.همان اصلاح طلبی که انقلاب نوپا را در برهه پر هیاهو و پر جنب و جوش که کشور در شرایط حساس و خاصی قرار داشت را به سلامت گذر داد و پس از آنکه اوضاع را نامساعد دید خود کنار کشید و ترجیح داد اصلاح طلبی اندیشمند در کنار مردم باشد تا سیاستمداری که چشم به قدرت دارد و با تندروی های اوایل هر انقلاب همراه باشد.

همه چیز داشت روال عادی را طی میکرد که بازهم تندروی ها هزینه ساز شد و کشور در اوضاعی ملتهب قرار گرفت.

تندروها هیاهو میکنند.وعده میدهند،به دنبال توده ها هستند،جهان را به جنگ میطلبند و با کمترین امکان در توهمات خود را قهرمان و اسطوره یا مسیحای منجی میپندارند.با جملاتی چون من نوکر شما هستم،ایرانیان بهترین مردم جهان هستند،کینه و فریب میسازند و برای هدر دادن منابع کشور،مستعدترین افراداند.همواره ملتی که تندروها آنان را بهترین مردم جهان میخوانند در مواقع بحران به سراغ اصلاح طلبان میروند.وقتی که دیکتاتوری دست به دامان سنجابی شد و آهن تفته و حکومت را در پای بختیارنامی رها میکند و یا وقتی رضاشاه را به در خانه فروغی میکشاند و وقتی انقلاب نوپا را بازرگان از گذرگاه سخت عبور میدهد.اینها همه بزنگاههایی از تاریخ است که اصلاح طلبان نیک اندیش رسیده اند و برای کشور و مردم از منافع خود گذشتند و کینه ها را برای مصلحت کشور در سینه کشتند.

بازرگان نیک اندیشی که پرچم اصلاحات و مشروطه خواهی را از مصدق گرفت و به سلامت به نسل جدید اصلاح طلبان و جریان دوم خرداد رساند.در بزنگاههای دیگر بازهم مردم به سراغ آخرین بازماندگان اصلاح طلب که در گوشه عزلت خویش سالها سر کرده بودند و نظاره گر یکه تازی کسانی بودند که سودای قهرمان شدن داشتند،رفتند و بازهم این بازماندگان نسلی جدید تقدیم کشور کردند تا در بحران و در پرتگاه کشور را نجات دهند.

اصلاح طلبی دوم خرداد در طول ۸سال توسعه و آبادانی بسیاری به همراه داشت و کشور را با ذخایر بسیار،اقتصاد پویا و موقعیتی بی نظیر با درآمد بسیار به جریان مقابل تحویل داد.جریانی که کشور را فدای هیاهو و هیجان های خود کرد و با قهرمان بازی هایی که مردم هزینه آن را پرداخت کردند کشور را تا لب پرتگاه برد.تورم،تحریم،بی ثباتی اقتصادی،فضای پرتنش سیاسی،اقتصادی ناکارآمد،بیکاری،فقر و فساد،انزوای سیاسی و بسیاری موارد دیگر نتیجه تندروی های جریان مقابل اصلاحات بود.بازهم در بزنگاهی مهم مردم به سراغ اصلاح طلبان رفتند و آنان علیرغم کینه هایی که هریک میتوانست دلیلی برای کنار کشیدن باشد،صلاح کشور و مردم را بر کینه و منافع خود ترجیح دادند و باوجود آنکه میدانستند با انتخابشان به قدرت نمیرسند و بازهم در صف دوم قرار میگیرند،مصلحت اندیشانه و خردورزانه حضور پیدا کردند و با تدبیر خود امید را به کشور بازگردادند.

این نقش اصلاح طلبان است که جز خیر مردم نمیبینند و نگاهی به بالا ندارند. قرنی است که بار ترمیم خرابی تندروی ها را بر دوش میکشند.از زمانی که نسیم آزادی به آسیا رسید،گاندی ها،مصدق ها و …. کشورشان را به سامان رساندند.

گروه مقابل وعده داد و مردم را کوتاه مدت فریب داد،اما سرانجام تشتش به زیر افتاد و بازهم مردم به نسلی تازه از اصلاح طلبان و میانه روها متوسل شدند.

اینک همان روزها رسیده است.روزهای اصلاح.روزهای بازگشت به اختیار مردم.روزهایی که هر کارمند ساده هوس دیکتاتوری نکند و ثروت مردم صرف انقیاد مردم نشود.روزهایی که باید ماند تا پیروزی های دیروز تداوم داشته باشد و بازهم حاصل اصلاحات هزینه تندروی ها نشود.

بارها کشور به اصلاح طلبان نیاز داشته و هربار هم در حبس یا عزلت بوده اند.با اینحال هیچگاه دریغ نکرده و برای مردم و کشور از غرض و کینه های خود گذشته اند.گاها دیر شده است.مثل زمانی که متفقین گوش رضاشاه را در مشت داشتند و او سراغ فروغی رفت.یا وقتی شاه سابق در اواخر سلطنتش وقتی کار را تمام دید یاد مصدقی ها افتاد.اما دیر شده بود.امیدواریم تجربه های تلخ دیروز تکرار نشوند و وقتی ارزش اصلاحات و اصلاح طلبان را میفهمیم دیر نشده باشد.


#مجمع_اصلاح_طلبان_اندیمشک


Majma_Eslah@

Report Page