📜

📜

Vkarea channel

_: چیه افتادی دنبالم؟ چی از جونم میخوای؟

مشت دیگری بر صورت پسری که بیحال روی زمین افتاده بود زد.

_: خلافکاری؟ میخوای تنها گیرم بیاری جیبامو خالی کنی؟

پوزخندی زد و چانه ی ظریف پسر را میان انگشتانش فشار داد : کور خوندی پسره‌ی احمق من رزمی کارم..

تهیونگ حرکتی برای دفاع کردن از خود نمیزد.

حتی توضیح هم نمیداد..

جونگکوک مشت دیگری روی گونه ی کبود تهیونگ زد: لالی؟ برا چی افتادی دنبالم؟

تهیونگ میدانست عشق یک طرفه ای که در یک لحظه به جونگکوک پیدا کرده است را هیچگاه اعتراف نخواهد کرد.

در میان دختر و پسرانی که اطراف جونگکوک بودند، تهیونگ پسری از طبقه ی پایین با ظاهری شوریده و جیب خالی که حتی برای شام شب احتیاج به کمک داشت؛ هیچ شانسی نداشت.

جونگکوک دست از زدن تهیونگ برداشت؛ هودی گران قیمتش را مرتب کرد و سرپا ایستاد: گدایی؟ میتونم بهت پول بدم شبا تو خیابون دنبال ادما نیوفتی.

تهیونگ به سختی خود را از روی زمین بلند کرد.

هوای بارانی و لباس نازکی که به تن داشت، اوضاع را خراب تر میکرد و زخم هایی که در اثر برخورد با زمین روی کمر و ران هایش ایجاد شده بود، میسوخت.

تهیونگ نمیدانست چه بر سرش آمده..اما بخاطر می آورد از زمانی که جونگکوک را در باری که دوستش کار میکرد دیده،به دنبالش افتاده است.

تهیونگ خونی که داخل دهانش جمع شده بود را تف کرد: من نه گدام..نه افتادم دنبالت که تنها گیرت بیارم..من ..من فقط..

میخواست بگوید دیوانه ی چشمان ستاره بارانت شده ام ، اما سکوت کرد.

_: خب تو چی؟

تهیونگ اتفاقی که برایش افتاده بود را شرح داد: پدرم منو از خونه انداخته بیرون..من..

جونگکوک پوزخندی زد و کمک کرد تا بلند شود: ازم میخوای ببرمت پیش خودم؟

تهیونگ آهسته سر تکان داد.

_: چرا فک میکنی به توعه خیابونی اعتماد میکنم؟

تهیونگ: من دزد نیستم اقا..

و در دلش زمزمه کرد "تو قلبمو دزدیدی..!"

جونگکوک موهای خیسش را از پیشانی‌اش کنار زد : میتونی بیای ولی یه شرط داره

تهیونگ: هرچی باشه قبول میکنم.. " تا فقط یه ثانیه بیشتر از نزدیک ببینمت و بوتو حس کنم.."

جونگکوک دست تهیونگ را گرفت به سمت ماشینش کشید : میشی هرزه کوچولوی خودم..اینطوری میتونی تو خونم بمونی..حتی از اتاقم استفاده کنی ..!

Report Page