...

...


سلبریتی ها کاریزماهای دروغینی هستند که برای نیات و اهداف دیگری در جامعه ساخته میشوند. بر همین مبنا سلبریتی سازی همیشه با فاصله گیری همراه است. به طور مثال با اغراق در آرایش ، صحبت کردن و لباس پوشیدن فاصله سلبریتی را از آدمهای معمولی زیاد میکنند تا رابطه سلبریتی با مردم رابطه ای مبتنی بر «غبطه» باشد نه رابطه برابر تا مردم خود آرمانی شان را در سلبریتی ببینند نه خود رئالیستی شان. طرفداران سلبریتی ها در یک حالت غبطه و فریفتگی دائم به سر میبرند و به این شکل سلبریتی میتواند بخش عمده ای از فضای ذهنی عامه مردم را به خود مشغول و مجال تجزیه و تحلیل را از آنها سلب کند. در واقع به جای فکر کردن به ارزشهای انسانی مثل خیر جمعی و مشارکت سیاسی و کمک به دیگران ، ذهن اکثریت به سمت شهرت ، ثروت ، مُد و ظاهر امور هدایت میشود. انگار سلبریتی ها برای منحرف کردن ذهن توده مردم از امور اصلی به وجود آمده اند. آنها در بزنگاه های تاریخی و سیاسی هم نقش عمده ای بر عهده دارند. به نوعی میتوان گفت سلبریتی ها عروسک هایی برای حقنه کردن کالاهایی هستند که ما به آنها احتیاجی نداریم ؛کالاهایی با بالاترین قیمت و کمترین کیفیت. فرقی ندارد این کالا میتواند یک تیغ اصلاح ،یک تابلوی نقاشی و یا حتی انتخاب رئیس جمهور باشد!

یکی از اهداف اصلی سلبریتی سازی برنامه ای برای درآمد زایی محصولات اقتصادی است به طور مثال هالیوود برای فروش فیلم ها دست به دامان چهره هایی میشود تا عدم کیفیت خودش را در پشت آنها پنهان کند. برای رونق صنعت موسیقی و سینما روی یک فرد سرمایه گذاری میکنند و یک کاراکتر را در یک برهه زمانی در چند فیلم قرار میدهند. در سینمای ایران میتوان از رضا كيانيان،حامد بهداد، مهناز افشار، نوید محمد زاده، صابر ابر و غیره نام برد، یعنی به جای کاراکتر تیپ میسازند و معمولا تیپی که مقبول و مورد توجه جامعه است. یک بازیگر نقشی در یک فیلم بر عهده میگیردکه حافظه جمعی را تحریک و به خود معطوف میکند و معمولا زمانی که جامعه پتانسیل تحریک پذیری نسبت به موضوعت خاصی دارد چنین اتفاقی میافتد. یا گه گدار ماجراهای حاشیه ای میتواند سلبریتی سازی کند؛ مثلا زندگی شخصی و یا فعالیتهای حاشیه ای بازیگری باعث میشود مورد توجه مردم و رسانه ها قرار بگیرد. به این شکل سلبریتی ها کل فضای اجتماعی را اشغال میکنند و خلاقیت و ایده پردازی را به محاق میبرند.

در واقع سلبریتی ها فشرده شده و حاد واقعیت یا نمونه کامل جامعه ایست که برایش سطح مهمتر از عمق است.چرا که سلبریتی همواره با به نمایش گذاشتن شهرت و ثروت و قدرت خودش را مطرح میکند. سلبریتی ها به موازات این که حاصل این جامعه هستند ـ یعنی نظام فرهنگی جدیدی که مبتنی بر سطح است ـ در عین حال باعث تداوم این نظام فرهنگی اند؛ آنها با نمایش مدام خودشان قدرت و سکان این نظام فرهنگی را در دست میگیرند. فرهنگی که برای بقای صاحبان قدرت از اهمیت ویژه ای برخوردار است. فرهنگی برای سرگرمی که به مروز زمان توسط رسانه تبلیغ میشود زیرا هر چقدر بنگاه های اقتصادی بی هویت تر میشوند برای جذب مشتری به چهره های شناخته شده بیشتر نیاز دارند. در اصل سلبریتی ها نقاب هیولای بزرگ و بلعنده بنگاه های اقتصادی هستند که ما را در چنبره خود گرفته اند

حالا سلبریتی ها که مظهر قدرت فرهنگی شده اند به دنیای هنر نفوذ میکنند. یعنی از کار اصلی شان که تولید سرگرمی است به هنرهای تجسمی، موسیقی ،سینمای و تئاتر و حتی حوزه اندیشه نفوذ میکنند؛ در ظاهر به بهانه رونق بخشیدن و در اصل برای سیاست زدایی و تهی کردن این حوزه ها از کار کرد اصلی شان...

 وقتی اقتصاد و بازار بر دانشگاه، سیاست، ارزشهای تاریخی و... اولویت پیدا کند ناگزیر آنها را به حاشیه خواهد راند. در این وضعیت هنر هم مورد تهاجم سلبریتی ها قرار میگرد یعنی مورد تهاجم بازاری شدن سلیقه ها. در گالری ها فوتبالیست و بازیگر و کارگردان و صاحب کارخانه را یک جا میبینید. یکباره عده ای بازیگر روی به نمایشگاه عکس و نقاشی موسیقی می آورند و حتی دیوارهای شهر را تزئین میکنند! این اتفاق از هنر حریم زدایی میکند، یعنی حریم حرفه ای و تخصصی هنر به وسیله اقتصاد و توسط سلبریتی ها بلیعیده میشود. مثلا فلان خانم بازیگر میرود و به عنوان مجموعه دار شروع به خرید آثار نقاشی میکند و یا آن یکی خانم رمان ترجمه میکند یا اصلا گالری تاسیس میشود تا سینما گران در آن نمایشگاه نقاشی برگزار کنند! در نهایت سلبریتی ها ارزشهایی که بر پایه آن موجودیتشان به وجود آمده یعنی قدرت، شهرت و ثروت را به دنیای هنر می آورند تا جای زیبایی شناسی و تاریخ هنر را بگیرد. در واقع هجوم یک سری نوکیسه هنری به عرصه هنر ارزشهایی مثل حرفه ای گری، سابقه کاری، زیبایی شناسی و... را دچار بحران میکند. به این ترتیب سلبریتی ها مسئولیت تهی کردن جامعه از ارزشهای حقیقی را بر عهده میگیرند. در واقع سلبریتی ها تازه به دوران رسیدگان و نوکیسه هایی هستند که ارزشهای خودشان را به دنیای «هنر» تحمیل میکنند. از عرصه های دیگر به حوزه های مختلف هنری نفوذ میکنند و ساحت هر چیزی را آلوده به رفتار و ارزشهای سطحی و مادی خود میکنند.

ثروت به عنوان یک ارزش همیشه با سلبریتی همراه است. سلبریتی در حال حاضر پر درآمد ترین منبع برای کسب در آمد است، گلدینگ و طلایی است و با رسانه های پرمخاطب و ژورنالهای همه پسند و کارنوالهای پر زرق و برق سر و کار دارد و در همین راستا کارها ی حاشیه ای میکند تا در اوج باشد. حتی هر چند وقت یک بار ممکن است بخشی از زندگی شخصی آنها افشا شود تا دوباره روی آنتن قرار بگیرند. 

 ستاره سازی و نظام پیچیده ایست و تنها مبتنی بر ثروت نیست،. بلکه نظام مبتنی بر شهرت هم است، تا جایی که شهرت تبدیل به یک ارزش مسلط می شود؛ نظام زیبایی شناسی و توافق های حرفه ای کنار میرود و شهرت به جای همه اینها مینشیند؛ نقاشی که روابط بهتری با رسانه ها دارد و دوستان و نفوذ بیشتری در مجامع دارد تصور میشود نقاش خوبی هم است و اصلا بهترین نقاش ایران است. خطر ورود این افراد به حوزه های تخصصی از بین بردن مرزهای حرفه ایست. یک دلال از جایگاهش استفاده میکند و خودش را به عنوان مدرس و نویسنده تاریخ هنر مطرح میکند .

هنرهای تجسمی تقریبا یک حوزه تخصصی و محدود بوده اما الان به یمن عکاسی و مجموعه داری و حتی نقاشی و ... خیلی ها بدون تخصص و صرفا بر مبنای اسم رسمشان در حوزه های دیگر و یا با استفاده از رانت به آن نفوذ کرده اند و به نظر میرسد تمام رونق حوزه تجسمی در چند سال اخیر هم صرفا بر همین مبنا بوده نه به خاطر بروز خلاقیت و استعداد یا جریان خاصی در هنرهای تجسمی! یعنی دلالان تجسمی برای جذب سرمایه دست به دامان مدیران کارخانجات و بانکها و بنگاه های اقتصادی میشوند در صورتی که آنها نه ذوقی دارند و نه تحصیلات و فرهنگ و نه مشاوری که این سلیقه را به آنها انتقال داده باشد! برای همین دلالان هنری به سلبریتی برای جذب صاحبان سرمایه احتیاج پیدا میکنند، البته این یک نیاز دو سویه است زیرا سلبریتی هم برای بقا نیاز دارد تا از حوزه های تخصصی تر تغذیه کند. به این صورت که سلبریتی بعد از ثروت برای شهرت بیشتر و پیدا کردن جایگاهی در بین خواص خودش را به در و دیوار میزند تا هیچ ساحتی را بکر نگذارد و رد پای آلوده اش را در تمام حوزه ها از موسیقی و نقاشی و مجسمه سازی تا کیوریتوری و ویدئوآرت و پر فورمنس آرت و... به جا میگذارد. گویی «هنر» زمینی بایر است و سلبریتی خودش را گاو آهنی میبیند که باید تمام زمین را شخم بزند و بذر ارزشهای سطحی خود را همه جا بپاشد


*منتشر شده در شماره سوم مجله مروارید

Report Page