^^

^^

^^

همه دوستای من در مورد شب ملاقات ما صحبت می کنند

یادم نمیاد چی گفتم

اما شرط می بندم که جالب نبود

من با آن لباس عالی با تو به مرگ نزدیک شده بودم

دونستن اینکه قلب یا مغزمه

و شکستن همه قوانین

درست مثل اینکه قبل از اینکه اسمتو بدونم عاشق نشم

به امید اینکه توهم همین احساسو داشته باشی

نه، من هیچ وقت اهل کلیشه بودن نبودم

اما این حقیقت داره


تنها کاری که می کنم اینه که به تو فکر کنم

تنها کاری که می کنم اینه که به تو فکر کنم

تنها کاری که انجام می دهم اینه که به این فکر کنم که چگونه

جهش ایمانت باعث شد من

تمام ایمانم را به تو بسپارم

بنابراین تمام کاری که انجام می دهم اینه که به آن فکر کنم


پشیمانی نیست، حتی شب هایی که گذراندیم

پیدا کردن معنای صبر

آینه ای را برای خودم نگه دارم

یادگیری انعکاس

چون عشق اینجوری همیشه به وجود نمیاد

و اجازه دادن به شما برای فرار جرم است

چون نیمی از قلب تو کل این قلب من را می سازد

Report Page