**

**

:)

از پنجره به بیرون نگاهی انداختم هوا خیلی خوب بود دلم خواست قدم بزنم سویشرتمو تنم کردمو کلاهشو رو سرم کشیدم ..با دستگیره فاصله نچندانی داشتم که با صداش میخکوب شدم

+جایی میری بیبی؟

_گفتم به من نگو بیبی

+باشه بیبی:)

اهمیتی بهش ندادم و درو باز کردم ..ولی قفل بود

برگشتم سمتش که کنار شومینه وایستاده بود و کلیدو تو دستش تکون میداد

+یعنی چی...تو حق نداری اینکارو بکنی..کلیدو بده

_بیا بگیر

+هوففف 

با شجاعتی که نمیدونم از کجا اوردم سمتش قدم برداشتم کلیدو گرفت جلوم تا خواستم بگیرم عقب کشید

نیشخنده هیستیریکی زد ...باحرص نفسمو بیرون دادم

+شوخیت گرفته

_نترس کاریت ندارم که پیشی کوچولو

+هه ..چرا باید از تو بترسم 

همه شجاعتمو جمع کردمو نزدیکش شدم تا کلیدو از پشت بگیرم 

+بدش من

_نچ بیبی ..این راهش نیست

+کامان...راهش چیه..چی میخوای ازم؟

_تورو

فاصله یک قدمیمونو پر کرد و سرشو برد تو گردنم و زیر گوشمو بوسید...سرشو برد کنار گوشمو جوری که وقتی حرف میزد لباش لاله گوشمو لمس میکرد گفت

_عطر تنت...دیوونم میکنه

‌این وضعیت اخر خوبی نداشت...قطعا نداشت دستامو رو سینش گذاشتم و فاصله گرفتم

+تو...حق نداری بهم دست بزنی ...یه کلید خواستم...لعنتی

_تو مال منی ...هه ..یادت که نرفته من چجور آدمیم

+من مال خودمم برامم مهم نیست کی هستی ..من فک میکردم یه پسره عادی ای پسری که من عاشقش شدم آدم خوبی بود ...نمیدونستم...حتی میتونی ادم بکشی

اشکام راه خودشونو پیدا کرده بودن ..نزدیک تر شد و باعث شد عقب برم انقدری عقب رفتم که گرمای شومینه هر لحظه داشت بیشتر میسوزوندم

+ب..برو عقب ..خواهش میکنم...شومینه روشنه ..یوتا..

ولی گوش نمیکرد و نزدیک تر میشد 

چاره ای نداشتم برای اینکه بیشتر از این نسوزم دستامو دور گردنش حلقه کردم و از شومینه کمی فاصله گرفتم

انگار که دقیقا هدفش همین بود

دست سردشو رو کمرم که از گرمای شومینه گز گز میکرد گذاشتو بیشتر به خودش چسبوند. حس خوب سرمای دستاش رو کمر داغم باعث شد اروم شم و سرمو رو سینش بزارم ..هرچقدرم ادم بدی باشه دوسش دارم ..ولی ترس از دست دادنش...

_دیدی گربه وحشی من..هرچقدرم آتیش باشم..مثل برف میشینیم رودردات

+یوتا...

_هوم؟!

+آدم خوبی باش...من نمیخوام از دستت بدم...کارت خطر داره..من میترسم بهت بیشتر از این وابسطه بشم و از دستت بدم...من یوتای مهربونی که این تو میتپه رو میخوام ...یوتا نمیخوام از بغلت بیام بیرون ...بزا همینجا بمونم

_میدونی تنها کسی هستی که اراده کنترلمو داره...اونم من...کم چیزی نیست...من همیشه پیشتم...همه زندگیم تویی...حس بدن فنچ تو توی بغلم..حس قدرت میده بهم ..حس قدرتی که هیچکس نداره ..چون مال منه

فاصله گرفتو تو چشام زل زد...لبخند مهربونی زد و موهامو پشت گوشم داد ‌و بو کشید

_موهات..موهات نقطه ضعفمه...بوی شکوفه گیلاس میده

سرشو رو پیشونیم چسبوند...معلوم بود رفتاراش داره تغییر میکنه نفس داغشو بیرون داد گفت

_موهات..چشات..بغلت..بدن فنچت..دستای کوچیک یخ زدت..گوشای آبنباتیت..لبات..همش مال منه...تو مال منی 

+اهم ...مال توعم ...

خنده ای کرد و گفت

_پس من یک هیچ از بقیه جلوعم

صورتمو قاب کرد و لباشو رو لبام نشوند

شاید ادم بدی باشه...ولی بدیاش فقط برا بقیه است

Report Page