🪐

🪐

Vkarea channel

صدای کفشاشو حس میکردم، داشت میرقصید. چقدر این صدارو دوس داشتم.

الان با تمام وجود ماهرانه دست هایش را میچرخاند. چقدر برایم این حس اشنا بود. حیف که نمیتواستم ببینمش. پشت در نشسته بودم که با صدای در چرخیدم

+کوک اینجا چیکار میکنی

_سلام.. نمیدونم.. تو فکر کن داشتم از اینجا رد میشدم

+چقدر دلم واست تنگ شده بود.. به امید دوباره دیدنت اینجا میرقصم

با نزدیک شدنش عقب رفتم

+میشه بغلت کنم؟

_نه دوباره قراره تنهام بزاری و خاطرات امروز منو می‌کشه

+میشه یادت بره همه چی رو، میشه از اول شروع کنیم؟

_نمیدونم....

نزدیک شد، دیگه مانعش نشدم. صورتش‌رو نزدیک کرد. چشماش داشت قلبمو اب میکرد. نفسش به صورتم میخورد، لب هاش شروع به رقصیدن کرد.

دنیام خلاصه شد به چشماش.

Report Page