...

...

حمید.ق

تنها با یک نظری ساده بر جهان پیرامون خود از یک سو جهانی از کالاها، ارزش های مبادله ای و ابژه هایی که خلق و موجودیتشان از کنش سوژه های انسانیِ له شده زیرآوارهای جامعه بورژوایی نشات گرفته است، را مشاهده می کنیم و از سوی دیگر با موجودات شی واره ، هستی های انسانی از خودبیگانه و روابط اجتماعی کالا شده ای مواجهیم که نابرابری اجتماعی، فقر و فلاکت و رنج های خالص اکثریت عظیم بشری انعکاس ملموس و کپی برابر اصل این مفاهیم را در جهان مادی برای ما عرضه می دارند.


اگر فلاکت عمومی در اعصاری از تاریخ معلول پایینی سطح انکشاف نیروهای تولیدی و انقیاد رقت انگیز انسان توسط نیروهای طبیعی بود، هزاران هزار انسانی که در دورافتاده ترین مکان های کره خاکی از گرسنگی، نبود آب آشامیدنی سالم و عدم درمان پیش پا افتاده ترین بیماری ها رنج می برند ، آن تن های له شده توسط نظم نوین جهانی که یگانه مکان بی دغدغه برایشان حاشیه ی شهرهاست، جنگ های امپریالیستی ای که نظام سرمایه داری برای از رمق نیافتن روند انباشت خود پدید آورده است و بشریت طعم تخم بربریت بورژوایی را در آشویتس و هیروشیما چشیده است، یا ریاضت های اقتصادی همه جانبه بر پرولتاریای بین المللی خصوصا در چند دهه ی اخیر و انواع و اقسام جنایات و دهشت های تحمیلی، دقیقا ناشی از چیست؟

از فقدان پیشرفت تکنولوژی تولید و فقر عمومی جامعه بشری؟ یا از پنداشت ها، ایده ها و وهم های غلط و ناکارآمد و فقر فرهنگی-تئوریکی که دائما ایدئولوگ های نطم موجود، استثمار مادی انسان از انسان، آنهم در مناسبات آمپریک و واقعی را با این وسیله ایده آلیزه می کنند؟ واضح است که خیر!


ریشه و علت اصلی، بی شک خودِ شالوده مناسبات سرمایه دارانه ی تولید و مالکیت خصوصی بر ثروت و منابع هنگفت اجتماعی و آن کلیت از درون متضادی است که بشریت هزاره سومی ای که در مقابل آن بجز همان دوبدیل همیشگی واقعا موجود هیچ راه سومی ندارد؛ می بایست در نقش آن سوژه کارگذار انسانی در براندازیِ انقلابی نظم موجود به مثابه یگانه نیروی میانجی مند در دیالکتیک تکامل تاریخی قد برافراشد.


اما آگاهی طبقاتی این فاعل انقلابی زیر تاثیرات مخرب و له کننده ی روابط تولیدیِ کالایی و ضدآگاهی ایدئولوژی حاکم در گونه ای نامتوازن و ناهمگون شکل می گیرد و سطح پیشرَوی مبارزاتی یک قشر از این طبقه طبعا ممکن است از قشر دیگر آن بالاتر و تجربیات مبارزاتی آن بیشتر باشد. و یا در مفهومی که گرامشی در شکل دیگری صورت می بخشد، با دو نوع آگاهی و یا یک آگاهی متناقضی که در گونه ای دو سویه عرضه می شود سروکار داریم؛ یعنی از طرفی یک آگاهی پراتیکی که در فعالیتی بروز می یابد که نهفته در غریره ی طبقاتی است و یا به عبارت دیگر، در تحرکات خودانگیخته ی طبقاتی ای نمود می یابد که منشا آن دفاع از خواست های صنفی و حداقلی ای است که در روند کشاکش درونیِ حرکت اعتراضی، به مرحله ای جهش می کنند که با طرح مطالبات انتقالی عملا فراتر از حقوق بورژوایی می رود(مانند اعتصاب هفت تپه و به چالش کشیدن مالکیت خصوصی) و از طرفی سویه دیگر این آگاهی را می توان، آگاهی کاذب یا ظاهری ای دانست که به شکل روزمره تبلور می یابد و نشات گرفته از بت وارگی کالایی و تحت تاثیر نهاد های موجود است و بار سنگین عقاید و سنت های منعکس شده از سوی طبقه ی حاکم را به دوش می کشد.


و در تحلیل نهایی، در حرکت به سوی تشکلِِ واحد کارگران و زحمتمشان که متکی بر گسست از این ناهمگونی و تناقض موجود در آگاهی طبقاتی سوژه ی انسانی و جهش به سوی حرکت آگاهانه ی طبقاتی در بزنگاه تاریخی است که اعتقاد به خودرهاییِ پرولتاریا در اعتقاد به ضرورت تاریخی و عملیِ وجود تشکیلات پیشرو، هدایتگر و سازمانده و یا همان آگاه ترین و متعهد ترین بخش از طبقه متبلور می گردد.


پیشتازی که در نقش حافظه جمعی طبقه ظاهر، و با جمع بندی و تعمیم تجربیات تاریخی و بین المللی مبارزات طبقاتی و نیز درس های روزمره ی مبارزات در امر دخالت گری فعال و ارگانیک در جنبش کارگری و بالا بردن هرچه بیشتر کارایی تحرکات اعتراضی به رهبری کلیت جنبش رهایی بخش پرولتری می پردازد و این سیاست رادیکال و انقلابیِ چنین هسته ی مرکزی ای است که خیرش های محلی و پراکنده و ماهیتا حداقلی را به وسیله پلی به خواست های بنادین طبقاتی و سوسیالیستی متصل می کند و در فقدان اکثرا همیشگی این عامل دورانساز است که سوژه ی انقلابی پرولتری از تبدیل به طبقه ای برای خود باز می ماند و نه به خودی خود بی سوژگی بالقوه ی این طبقه!


عدمِ وجود بالفعلِ این سوژه ی کارگذار انقلابی در هنگامه ی بحران و تلاطم اجتماعی-سیاسی، در ضرورت دیالکتیکِ تکامل کور، ویرانگر و ضد انسانی سرمایه داری ترجمه می شود. و این تکامل کور و ویرانگر یعنی ادامه ی جنگ ها، نابرابری ها و کشمکش ها و تمامی پلشتی هایی که روزانه یک به یک مرورشان می کنیم؛ یعنی بمب های خراب شده بر سر عفرین و عفرین ها به فضیلت و بازتولید شدگی دائمی مبدل گردند، یعنی یمن ها و میانمارهاو آفریقای غارت شده همچنان فراموش شده ترین اعماق جهان باشند، یعنی در ایرانِ خودمان فقر و بیکاری و فساد و فاصله ی عمیق طبقاتی تا مغر استخوان بیداد کند و آب و آب تکان نخورد، و یعنی تمامی نیروهای مولد و تکنولوژی های مدرنی که محصول کار طبقه ای رنجبر است و قرار بود وسیله چیرگی انسانها بر نیروهای مرموز طبیعت باشد خود به بلای جانِ بشریت تبدیل شده و در جهت فلاکت و ویرانی و جنگ های خانمان سوز استفاده شود و اینکه خود کشورهای پیشرفته ی غربی بجای اینکه نمونه های بارز جوامعی آزاد و برابر و متکی بر مالکیت جمعی بر وسایل تولید ثروت بشری باشند به مثابه نماد های بارزی از امپریالیسم و زالو صفتی سلطه گرایانه هویدا گردند و ده ها فاکت و نمونه و مدل دمِ دستی دیگر!

Report Page