🥂

🥂

M.C

- هی هانجی

- هوم؟

- برو دفتر مدیر. باهات کار دارن.فکر کنم یه مشتری خوب گیر اومده.

- امیدوارم همینجوری که میگی باشه چون الان واقعا به پول احتیاج دارم.

بعد از حرفش خنده کوچیکی کرد و به سمت جایی که دوستش گفته بود راه افتاد.

پشت در بسته ایستاده بود.نفس عمیقی کشید و چند تقه به در زد.

- بفرمایید

در رو به روش که عایق صدا بود رو آروم باز کرد و رفت داخل.

- سلام، تهمین شی گفت باهام کار دارید.

- درسته، بشین.

جیسونگ به سمت صندلی راه افتاد و همونطور که روش مینشست، آب دهنش رو پایین فرستاد.

- چشم.

- دیروز یه پسر جوون اومد اینجا و گفت زیباترین شخص اینجا رو برای همین امشب میخواد و بابتش هم پول زیادی میده.

- چقد؟

- اونقدر هست که وضعیتت بهتر از این بشه.

- گفتم چقد؟

- بیست و پنج میلیون وون

- چی؟ من... من نمیرم... این خیلی زیاده، کاملا مشخصه یه جای کار میلنگه.

- هی پسر، احمقی اگه نری.بیست و پنج ملیون وون خورده پول های ته جیب پسره‌ست.

جیسونگ فقط سرش رو پایین انداخت و چیزی نگفت.

- اگه اتفاقی افتاد چی؟

- مثلا قراره چی بشه؟

- نمی‌دونم.حس خوبی بهش ندارم.

- ولی این یه فرصت خیلی خوبه برای اینکه بتونی به چیزایی که میخوای برسی.

- باشه، بهش فکر میکنم و تا یک ساعت یا دو ساعت دیگه بهت خبر میدم.

- هرکاری میکنی فقط زود باش هانجی.وقتی اومد اینجا همش می‌گفت از اینکه منتظر بمونه بدش میاد.قبل از غروب بهم خبرشو بده.

- خب دیگه، گفتم بهش فکر میکنم.

بعد از اینکه حرفاشونو کامل زدن جیسونگ از روی صندلی بلند شد و لبه لباسش که یکم بالا رفته بود رو پایین کشید.

- میرم به کارام برسم.به پیشنهاد اون آقای محترم هم فکر میکنم.

بعد به سمت در راه افتاد و از دفتر مدیر بیرون زد.

Report Page