••••
Leetelma
- نمیخوام ببینمش. به فیلمبردارا بگو برم پی کارشون.
منیجرش، کلافه چشم چرخوند و ساعت مچیش رو چک کرد همین کار هم کافی بود تا با خودداری بگه،
- میتونه برای موقعیتت خوب باشه تهیونگ. وقت نداریم... خواهش میکنم!
تهیونگ بی توجه به هر کسی که اونجاست و دختری که سخت و با عجله مشغول درست کردن حالت موهای بلند و مشکی رنگشه، وسایلهای روی میز رو به زمین پرت کرد.
- نمیبینمش! حتی بهش فکرم نکن چان! از همین الان میدونم میخواد چه مزخرفاتی بگه. کاری نکن همه چیزو ول کنم و عکس برداری رو کنسل کنم و برم حتی نتونی پیدام کنی فهمیدی؟
چان، چشم بست. کاملا کلافه بود از این بازیهای تهیونگ... درسته که اون امگا محبوب بود اما توی دنیای رپ؟ نه! نبود! و دیدار با یه رپر برجسته قطعا به نفعش تموم میشد. اما انگار قصد قبول کردن نداشت.
- گوش کن فقط چند دقیقه... باشه؟ جئون جونگوک ایجاست میفهمی یعنی چی؟ چطور داری منتظرش میذاری؟
تهیونگ به آینهی رو به روش نگاه کرد. کمی فکر همراه اخم غلیظ بین ابروهاش و دستهاش مشت شده ختم شد به جوابی مثبت اما با شرط!
- نمیخوام هیچکس اینجا باشه. تنهای تنها میبینمش! میدونی که اونم یه آلفاست.
تهیونگ حرفش رو زد، جوابش رو داد و شرط هم به زبون آورد. چان هم مخالفتی نکرد فقط دست رو دست زد و به همهی کارکنان اطرافش گفت،
- خب همگی بیرون! جئون جونگوک داره میاد داخل.
به دقیقه نکشیده اون اتاق انتظار خالی از هر کسی شد و چان با دلداریی قبل از رفتن، تهیونگ رو تنها گذاشت،
- به حرفهاش توجه نکن فقط میخوام خبرنگارهای بیرون کمپانی بدونن جئون رو دیدی.
با رفتنش و خالی شدن اتاق انتظار که فقط تهیونگ حالا داخلش بود، فرصت کرد به آینه و خودش نگاه کنه. حتی اگه یه امگا بود، باز هم میخواست به رویایی که همیشه داشت برسه. تبدیل شدن به یه رپر! برای این کار هم حاضر بود تمام تمسخرهای جامعهای که فقط تا به حال آلفاهای رپر رو به خودش دیده، تحمل کنه.
دقایقی بعد، درب باز شو قامت بلندبالای آلفایی سیاه پوش، با دستهایی پر از تتو و موهای بلند که از پشت بسته شده بودن وارد اتاق شد.
- بالاخره اجازهی دیدن رو دادید؟ افتخار دادید البته.
با اینکه تهیونگ حتی نگاهش هم نمیکرد، اما میتونست بفهمه حرفهای جئون جونگوک از سر تمسخره.
طولی نکشید که قامت اون الفا توی انعکاس آینه دیده شد. درست پشت سر تهیونگ که روی صندلی نشسته بود.
- میدونی برای شنیدن حرفهایی مثل اینکه من یه امگا و نمیتونم به این رویا برسم زیادی خسته ام. و باید بگم هیچ اثری روم نداره پس اگه قراره حرفهای تکراری بزنی لازمه بگم خودت رو خسته نکن.
- کی گفته میخوام بگم یه امگا نمیتونه به رویاهاش برسه؟ نه. نمیخواستم اینو بگم. حرفم چیز دیگهای بود. میخوام بگم یه امگا... نمیتونه به رویاش که رپر شدنه برسه. فقط بکش کنار.
تهیونگ بهش جوابی نداد. گوشش از حرفهای امثال این پر شده بود. همین سکوت هم باعث شد جونگوک ادامه بده،
- میتونی روی ساز زدنت تمرکز کنی. مثل قبلا! دست از سر رپ بردار. یه امگا با صدای ضعیفش از پس چنین کاری بر نمیاد.
- فقط میخواستی همینو بگی؟
جونگوک با لبخند کجی که توی آینه پیدا شد، سر تکون داد و به سمت دربی که ازش وارد شده بود رفت تا اتاق رو ترک کنه. اما صدای تهیونگ متوقفش کرد.
- به زودی باید ارزوی این رو داشته باشه که باهات حتی یه همکاری داشته باشم.
اون امگا... آه از غرور تهیونگ که باعث تعجب و حرصی شدن جونگوک شده بود. آلفا فقط برگشت و با چشمهای بزرگ شده نگاهِ اون کرد.
- خیلی مغروری کیم تهیونگ!
درسته... تهیونگ واقعا مغرور بود. برای همین هم برای اولین بار مستقیم به چشمهاش نگاه کرد. ایستاد و از نشستن دست کشید. به سمت جونگوک رفت و با فاصلهی کمی ازش ایستاد. چند ثانیه بهش خیره شد و بعد سر توی گردنش فرو کرد و حرفی رو کنار گوشش پچ زد،
- این رایحه رو یادت بمونه... رایحهی همون امگاییه که بهش گفتی نمیتونه وارد دنیای رپ بشه. بازم میگم. به زودی باید ارزوی این رو داشته باشی که باهات حتی یه همکاری داشته باشم.
شاید این شروع به جنگ بود. شاید هم نه! جونگوک و تهیونگ تصمیم میگرفتن قراره چه اتفاقی بیوفته و دنیای رپ کره قراره شاهد چه اتفاق هایی بین اولین امگای رپر و اون آلفای رپر مغرور باشه.