.......

.......


قرار گذاشته بودن هر هفته یکیشون کم و کسری های آشپزخونشون رو لیست کنه و آخر هفته جونگکوک برای خریدشون به فروشگاه بره. اینکه جیمین معمولا برای خرید حضوریشون نمی‌رفت دوتا دلیل داشت:

هنوزم از سر و کله زدن با آدم‌ها خوشش نمیومد

هنوزم از اذیت کردن جونگکوک لذت میبرد

جونگکوک خسته بود و می‌خواست توی تخت کنار پسرموردعلاقه‌اش بمونه. می‌تونستن همه اون وسایل رو آنلاین سفارش بدن اما جیمین یه عوضی بود که می‌خواست مطمئن بشه جونگکوک به اندازه کافی بیرون از خونه‌شون و مطبش هم وقت می‌گذرونه. وقتی همزمان با حرکت دادن چرخ‌دستیش که پر از خرت و پرت های غیر ضروری شده بود، با اخم کاغذ تا شده توی دستش رو برگردوند تا به آخرین قلم‌های لیست بلند و بالاشون نگاهی بندازه برای یه لحظه توی جاش متوقف شد. یه بار دیگه آخرین جمله رو خوند و کم کم اخمش با لبخند زیبایی جایگزین شد. گوشی موبایلش رو از جیب تنگ جینش بیرون کشید و همزمان با حرکت دوباره چرخ‌دستی شماره جیمین رو گرفت.

صدای بوق بارها و بارها توی گوشش پخش شد. می‌دونست جیمین خوابه و الان داره با شنیدن رینگتون مخصوصش بهش فحش میده اما از این هم مطمئن بود که پسر نقره‌ای بهرحال جوابش رو می‌ده چون نمی‌خواد جونگکوک رو نگران خودش کنه‌.


_ هوممم؟


صدای بوق های منقطع با صدای خش‌دار و عمیق شده‌ء پسر شیرینش جایگزین شد. جونگکوک یه بار دیگه چرخ‌دستیش رو توی یکی از ردیف‌های کم رفت و آمد فروشگاه بزرگ متوقف کرد

وقتی جونگکوک سکوتش رو نشکست، جیمین از سمت دیگهء خط بهش غر زد:.


_ چته عزیزم؟


با صدای دورگه اش پرسید و گلوش رو صاف کرد.


_ صدات می‌تونه ارضام کنه.


جونگکوک سعی کرد صداش رو پایین و زمزمه ‌وار نگه داره؛ مثل همون کاری که صبح ها برای بیدار کردن جیمین دقیقا کنار گوشش انجام می‌داد.

انقدر پسر بزرگتر رو می‌شناخت که مطمئن باشه حالا یه لبخند کسل گوشه لبش جا خوش کرده.


_ آره دکتر ادامه بده و همونجا وسط فروشگاه بیا.


جونگکوک اجازه داد دختر بچه کوچکی که توی چرخ دستی نشسته بود همراه پدرش که چرخ رو حرکت میداد از اونجا رد بشن.


_ زنگ زدم ببینم آخرین قلم لیست خریدت رو چه جوری باید بخرم؟


جیمین خندید؛ مثل بچهء تخس و پررویی بود که به تمام کارهاش افتخار می‌کرد.


_ یادم نیست آخریش چی بود؟


با صدایی که هنوز موج خنده توش وجود داشت، پرسید با اینکه می‌دونست روی اون تکه کاغذ دقیقا چی نوشته. جونگکوک چشم هاش رو چرخوند و یکی از بسته ‌های لازانیا کنارش رو بیرون کشید تا قیمتش رو چک کنه.


_ بهرحال فکر نکنم مورد آخر رو توی فروشگاه داشته باشن. نوشتی «حالا بیا منو بکن دکتر!» و کنارش یه نقاشی کج و معوج از....


کمی کاغذ توی دستش رو جا به جا کرد تا از تمام زوایا خط خطی‌های عجیب دوست پسرش رو چک کنه:


_ از یه چیزی که احتمالا یه آلت زشته کشیدی!


جیمین سریع جواب داد، مشخص بود خواب از سرش پریده:


_ اول اینکه اون دیک توه و اینکه برای سکس چی لازمه؟


جونگکوک نگاهش رو اطرافش چرخوند:


_ یه دیک شق شده لازمه که من همین الان و توی مکان عمومی دارمش و نه اینکه ندیده و نخورده باشیش ولی محض یادآوری اصلا کج و زشت نیست.

صدای خش خش از سمت دیگه خط نشون می‌داد جیمین داره از تخت بیرون میره:


_ جی‌کی! خواهرت رو گاز نگیر وحشی وگرنه بهت غذا نمی‌دم.


صدای داد ناگهانی پسر مو نقره‌ای باعث شد کوک موبایلش رو از گوشش فاصله بده و ابروهاش رو توی هم بکشه. می‌دونست جیمین داره یکی از گربه‌هاشون رو تهدید می‌کنه:


_ یه لوب بخر بیبی. زود بیا و من رو از دست این پنج‌تا توله زشت و پرصدا خلاص کن و بعد یه ارگاسم خوب بهم بده.



Report Page