…….
Yam'کلید رو توی قفلِ در چرخوند و بعد از اینکه بوتهای مشکی رنگش رو جلوی درِ ورودی آپارتمانِ دو نفرشون از پاش در آورد، با صدای بلند و رسایی صدا زد:
« بیبی؟ من اومدم. »
به محض پا گذاشتن تو هال و دیدنِ شیرین ترین موجود دنیا -که در حالی که کنار عروسکهای پشمالوی برت و ارنیش نشسته و ساکسیفون مورد علاقهش رو روی لبهای اناری رنگ و خوشفرمش گذاشته- به روشنی لبخند زد.
اون موجود شیرین و خواستنی دوربینی رو جلوی خودش گذاشته بود و انقدر غرق نواختن شده بود که به طور کل متوجهی حضور جونگوک نشد.
به گوشهای از دیوار تکیه داده بود و با لبخند احمقانهای که روی لبهاش جا خشک کرده بود؛ به باسنِ نرم و هلویی دوست پسرش که توی اون پوزیشنی که نشسته بود بیش از هر چیز دیگه ای تو دید بود و میدرخشید، خیره شد.
خداروشکر کرد که کسی جز خودشون توی این خونه نیست چون مطمئن بود در حالی که با الهه زیبایی رو به روش زل زده یه قیافه احمقانه داره، اما این چیزا اصلا برای جونگوک مهم نبود.
« آه، بازم خوب نشد. »
تهیونگ با نا امیدی وقتی ویدیویی که ضبط کرده بود رو دید گفت و لبهای گوشتی و خوشمزهش رو آویزون کرد.
« بیبی! »
و با این کلمه تهیونگ تازه متوجه حضور جونگوک، که به آرومی به سمتش میومد، شد.
« اوه، برگشتی؟ من متوجه نشدم. »
با خنده گفت و برای یه بوسه سطحی و نرم لبهاش رو جلو برد و باعث شد جونگوک فکر کنه، خوشمزه تر از تهیونگ توی دنیا وجود داره؟
دستهای تتو شدهش توی تیشرت سفید و گشادش رو بالا آورد و موهای نامرتب پسر ریز جثه تر رو بهم ریخت.
« چرا لبات اویزونه؟ »
با شوخی گفت و باعث شد تهیونگ نفس عمیقی بکشه. انگار عمیقا از چیزی ناراحت بود.
« انقدر که تمرین نکردم، نمیتونم درست نت ها رو اجرا کنم و این اذیتم میکنه. فکر میکنم به طور کل فراموش کردم چطور ساکسیفون بزنم جونگوکی! »
دوست پسرش به آرومی لبخند زد و دستهای قویش رو به نرمی و با احتیاط دور کمر هیونگش حلقه کرد.طوری که انگار اون شکننده ترین موجود دنیاست و هر لحظه ممکنه ترک برداره و لبپر بشه. بعد در حالی که آروم جفتشون رو روی کاناپه میانداخت و باعث خندهی از ته دل تهیونگ -برای بوسهای که روی گردنش کاشت- شد، به صحبت ادامه داد.
« این حرفو نزن شیرینم، من مطمئنم که تو هنوز همه چیز رو به خوبی بلدی، فقط نیاز داری تا یکم بیشتر تمرین کنی!! »
تهیونگ از اینکه حمایت گری مثل جونگوک رو کنار خودش داره، لبخند شیرینی زد و سرش رو به آرومی تکون داد.
« چطوره برای شروع تمرین با ساکسیفون من بازی کنی؟ هوم؟ مطمئنم بعدش حسابی حرفهای میشی! »
پسر بزرگ تر بعد از گذشت چندثانیه و با فهمیدن منظور دونسنگش، قلبش تند شروع به تپیدن کرد و لپهای پنبهای و نرمش رنگ باختن. دستش رو جلوی صورتش گرفت و بعد با مشت آرومی به شونهی جونگوک اعتراض خودشو نشون داد.
« جونگوکی، لطفا ازین حرفا نزن..من خجالت میکشم…»
تهیونگ با خجالت گفت و باعث شد جونگوک قهقه بلندی بزنه. اگه اون پسر میدونست که وقتی اینطور خجالت میکشه، جونگوک بیشتر ازهر وقت دیگهای اون رو روی تخت میخواد تا اسمش رو ناله کنه، هیچوقت این کارها رو نمیکرد.
و البته اون روز جونگوک علاوه بر ویدیوی برای اینستاگرام تهیونگ، یه ویدیو دیگه ام برای پرایوت کالکشن خودش گرفت. با این تفاوت که توی ویدیوی دوم، تهیونگ ساکسیفون اونو با دهنش مینواخت و صدا تولید میکرد، و این صدا برای جونگوک از صدای هر آلتِ موسیقی قشنگ تر بود.