•••••
Leetelma
- آخرالزمانه. انقلاب میکنم و امگاهای روی زمین رو، برای همیشه از زیر ستم و قدرت آلفا آزاد میکنم... من! کیم تهیونگ! بهتون ثابت میکنم یه امگا فقط برای لذت بخشیدن به شما آفریده نشده. من! روی کرهی زمین حکومت میکنم به عنوان یه امگا.
کلماتش رو به زبون میآورد. نه مثل یه سوگند که در برابر گرگینههای روی زمین یاد کنه. نه! اون امگای فرینده اما در عین حال مبارز، تهیونگ، کلماتی رو به زبون میآورد که از عمق قلبش نشات گرفتن.
- بهت اعتماد میکنیم!
تمام گرگینههای ایستاده رو به روش، یکصدا لب برچیدن و تاج فاصلهای تا قرار گرفتن روی سر امگای مبارز، نداشت.
تهیونگ، درست مثل یک شاهزاده میدرخشید. این روزها اسمش توی دهن همهی گرگینهها بود. همگی حرف از قدرتش میزدن. اینکه چطور با مبارزه تونست حقوق امگاها رو به دست بیاره و پادشاهی قبلی، که یک الفای پرقدرت بود رو کنار بزنه.
- مطمئن باشید وظیفهام رو به درستی انجام می-...
- صبر کنید!
صدای عمیق و بلندی، از بین جمعیت بلند شد. توجه خیلیها رو به خودش جلب کرد و اخمهای تهیونگ در هم کشیده شدن. کی جرات کرده بود تاج گذاری اون رو متوقف کنه؟
- این صدای کی بود؟!
با خشم، پرسید و جمعیت کنار رفتن تا چهرهی شخصی که چنین جسارتی پیدا کرده بود مشخص بشه.
الفای مردی که یک شنل سبز رنگ به تن و سر داشت. صورتش پوشیده بود اما وقتی در دید تهیونگ قرار گرفت شنل از سر برداشت و به صورت امگا خیره شد.
همهمهی جمعیت با پی بردن به هویت اون الفا بلند شد... جئون جونگوک! شاهزادهی پیشین که قرار بود بعد از مرگ پدرش به تخت بشینه اما حالا تهیونگ انقلاب کرده و جلوش رو گرفته بود.
- چطور جرات کردی اینجا ظاهر بشی؟ نگهبانـــ
- قصد بدی ندارم سرورم!
با گفتن این حرف میون فریاد تهیونگ، همه رو شوکه کرد. سرورم؟ شاهزادهی الفایی که قرار بود به تخت بشینه کسی که پدرش رو شکست داده رو اینطور خطاب میکرد؟
جلو رفت. جلوی پاهای امگای مبارز زانو زد. دستش رو با تردید گرفت. بالا اورد و بوسهای پشت دستش کاشت.
هیچکس باورش نمیشد! واقعا جئون جونگوک این کارو کرده بود؟
چشمهای امگا درشت شده بودن، از کاری که جئون جونگوک کرده بود سر در نمیآورد. اون شاهزادهی پیشین، دستش رو میبوسید؟
- میخوام پشتتون باشم و حمایتتون کنم امگای رهبر!
گوشهاشون درست میشنید؟
اره... اما شاید هیچکدوم نمیدونستن تنها قصد جونگوک از این زانو زدن، دست بوسیدن و نزدیک شدن به تهیونگ، دوباره به دست آوردن قدرته.
موفق میشد؟ حتی اگه نیاز بود، با احساسات اون امگا هم بازی میکرد تا قدرت رو دوباره به چنگ بیاره. این سرزمین نباید به دست یه امگا مثل تهیونگ میوفتاد.
- تا پای جون کنارتون میمیونم!