**

**

Ida

زل زدن به اون نقاش، کار هر روز تهیونگ بود.‌

اون پسر خوش خنده ای که درست مثل خرگوش های سفید بینیش رو چین میداد و بعد میخندید، خوب تونسته بود دل محافظ گارد سلطنتی رو ببره. 

"تهیونگ شی؟" 

با شنیدن صدای پسر، متوجه شد که خیلی وقته به جای خالی اون زل زده..

کمی صاف نشست و صداش رو صاف کرد. 

" بله؟" 

جونگکوک روی تنه درخت، کنار تهیونگ نشست. نگاهش رو دور تا دور چرخوند. 

"منظره زیباییه" 

تهیونگ لبخند محوی زد. اولین بار بعد از ۵ ماه، مکالمه به این حد طولانی داشتند!

چقدر تن صداش، گوش نواز بود... 

خواست جوابی بده که جونگکوک زودتر عمل کرد.

"همسرتون ازم خواستن فردا داخل باغ سیب ها، چهره شون رو بکشم." 

تهیونگ از شنیدن نام همسر، کمی از حالت صاف نشستن خارج شد. 

این حرف، به خوبی جایگاه تهیونگ رو مشخص کرد. 

کسی خبرنداشت بهترین محافظ گارد سلطنتی، برای اولین بار لرزش قلبش رو برای نقاشی با موهای بنفش داده...

 اون گناهکار محسوب میشد، با وجود همسر زیبایی که داشت نباید به یک همجنس دل می بست. 

"اوه که اینطور" 

جونگکوک سری تکون داد و به چشم های خمار پسر زل زد.

از روز اولی که کیم تهیونگ رو در حال تمرین دیده بود، قلبش که نه، کل بدنش به لرزه افتاد. 

اون چشم هایی که عمیق و خمار نگاه می کرد، باعث وابستگی جونگکوک به قصر شده بود.

هر روز اومدن های مداوم و کشیدن چهره های متفاوت، کار مورد علاقه جونگکوک نبود.

 نه تا قبل از دیدار با تهیونگ..


بعد از اون، حس کردن سنگینی نگاهی که از بین درخت های کنار رود، روی خودش حس می کرد، براش شیرین تر از نقاشی کشیدن شده بود. 

دستش رو به سمت پسری که حالا کمی گرفته تر، به نظر می رسید برد.

حس اون انگشت های کشیده و استخونی می تونست معرکه باشه و جونگکوک ادمی نبود که خواسته هاش رو انجام نده. 

تهیونگ با چشم های درشت شده، به جونگکوک زل زد. 

"جونگکوک..." 

جونگکوک کمی به سمت پسر رفت و لب هاش رو با زبون تر کرد. 

" ما میتونیم دوست های خوبی برای هم باشیم تهیونگ شی.‌ اینطور فک نمیکنی؟" 

برق نگاه جونگکوک، لحن متفاوتش با همیشه و لمس های مداومش پشت دست پسر، نمیتونست فکر تهیونگ رو به سمت جای خوبی ببره.

آب دهنش رو قورت داد و آروم سری تکون داد. 

"البته. هرکمکی داشتی، میتونی روی من حساب کنی" 

جونگکوک نیشخندی زد. 

چرا که نه؟ 

" امیدوارم دوست راز داری باشی تهیونگ شی" 

بعد از گفتن این حرف، با چشمکی از تهیونگ مبهوت و متحیر جدا شد....

Report Page